همسر دوک کاونتری انگلیس زنی خیلی محبوب و محترم بود. وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود، را مشاهده کرد، اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات رو کم کنه ولی شوهرش از این کار سرباز میزد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگر بر هنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم. گودیوا قبول میکنه. خبرش در شهر میپیچد، گودیوا سوار یک اسب در حالی که همهی پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینهاش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز، هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجرهها رو هم بستند. در تاریخ انگلیس و کاونتری بانو گودیوا به عنوان یک زن نجیب و شریف جایگاه بالایی داره و مجسمه اش در کاونتری ساخته شده است.
عجب فداکاری بزرگی . ما که اهل این فداکاری ها و گذشت ها نیستیم.
با سلام و عذرخواهی بابت تاخیر در پاسخ ها بدلیل مشغله کاری. و حالا پاسخ : برای همین هم هست که از شما تندیش درست نمکنند دیگه ! با عرض پوزش البته.
با سلام - جالب بود
با سلام - نشد دیگه . اگر بدانند که من عجب انسان با کرامتی هستم حتما تندیس من رو هم درست میکنند . شک نفرمایید!
با سلام
داستان فداکاری زنان همیشگی است. کی هست که قدر بداند.!
زیبا و تاثیر گذار
با سلام ، اگر تن را می پوشانیم دل را نپوشانیم ، اگر حجابی بر تن جامعه می کنیم بر دل مردمانش نیندازیم ، حجاب ها در دل و دیده من و توست .دل و دیده را با اشک چشم و نور حقیقت پر کنیم شاید رستگار شویم.