اینکه غروب جمعه دلگیره درسته و اکثرمون تو خیلی جمعه ها بعد از ظهر، کمی دلگیریم. کمی به گذشته فکر می کنیم و کمی هم به آینده و خیلی چیزها. منم امروز داشتم به چیزای خوب و بد گذشته فکر میکردم. تو برخی جاها افسوس خوردم که کاشکی ... و خیلی جاها هم خدا رو شکر کردک که درست رفتار کردم و درست تصمیم گرفتم و از این جور چیزا. حس اینکه تشریح کنم رو ندارم هرچند اگر اینکار بشه بعدا خودم، وقت مراجعه عبرت می گیرم.
دور و برمون خیلی آشفته هست و درست در همین لحظه هاست که به دوستان خوب و همراهان برگزیده بیشتر نیاز داریم و ما هم که آنقدر درگیر گذران روزمره هاییم که یادمون میره اول باید ......
خلاصه همین.
نمی دونم حالت چطوره ولی برات دعا کردم که شاد و خوش باشی و تو هم برای من دعا کن که منم شاد و خوش باشم.
متشکرم. بنظرم نمی شناسمتون. اما با خواندن کامنت تون حس خوبی پیدا کردم. منتظر نظرات بعدی تون هستم.
بنظرم یکی دیگه از دوستانتون با نام من نظر میزاره. اولا یادتون نره من خیلی قدیمی ترم و بتبع عزیزتر و دوما از این ببعد با نام دوست قدیمی نظر میدم.
با سلام
همه عزیزانی که این وبلاگ رو میخونند بنحوی با من آشنا هستند و شاید چند نفری هستند که چون خودشون رو از ابتدا معرفی نکردند نمی شناسمشون. یکی از این عزیزان خود شما هستید و دیگری هم این عزیزی که با نام دوست نظر میگذاره. بهر حال هر دو شما به این وبلاگ دوستانه خوش امدید و اگر صلاح دونستید خودتون رو معرفی نمایید. و البته نسبت به نظرات این دوست احتمالا جدید حس خوبی دارم.
چرا جمعه دلگیره ؟
علتش بیکاری و عدم سرگرمی است
چون روزای دیگه بالاخره همه مشغول کسب و کار اند و یک روز جمعه میمونه که کار تعطیله و چون برنامه ای هم نیس آدم هم کلافه می شه
یادمه قدیما چمعه ها مردم می رفتن یک پارکی و صحرایی هم ناهار می خوردن و هم گفتمانی داشتن
اما این تلویزیون و سر گرمی های کاذب فقط مردم را بیشتر افسرده کرده