برای رسیدن، چه راهی بریدم
در آغاز رفتن، به پایان رسیدم
به آیین دل سرسپردم دمادم
که یک عمر بیوقفه در خون تپیدم
به هرکس که دل باختم، داغ دیدم
به هرجا که گل کاشتم، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بدِ مردمان عین خوبی است
که من هرچه دیدم، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هرکس که گل گفتم و گل شنیدم
بهار ۱۳۷۴
امینپور، قیصر؛ گلها همه آفتابگردانند؛
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما نمی خواهم برخیزم
می خواهم اندکی بیاسایم فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام
هــی آدم دلــش میــخواهـد
کفــش هاش را دربیــاورد ،
یواشکی نوک پـــا , نوک پــا ...
...
از خودش دور شــود ،
دور دور دور ........
به نسیمی همه راه بهم می ریزد / کی ؟ دل سنگ تو را آه بهم می ریزد / سنگ در برکه می اندازم و می پندارم / با همین سنگ زدن ماه بهم می ریزد / عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است / گاه می ماند و ناگاه بهم می ریزد / هرچه را عقل به یک عمر به دست آورده است / دل به یک لحظه ی کوتاه بهم می ریزد / آه ، یک روز همین آه تو را می گیرد / گاه یک کوه به یک آه بهم می ریزد .
دقت کردین یکی از سخت ترین کارهای دنیا اینه کـه بخوای برای یکی دیگه
توضیح بدی دقیقاً چــه مــــــــرگـته؟؟!!