در زمان فتحعلیشاه و صدارت میرزا ابراهیم خان قوام؛ فرزندان قوام هر کدام صدارت و ریاست و کیاست ناحیه ای را اشغال کرده بودند. میگویند: روزی پیرمردی که در اصفهان مورد آزار و اذیت فرزند ارشد قوام قرار گرفته بود به تهران آمد و وارد مجلس قوام شد و از آقا زاده اش شکایت کرد. قوام گفت: اگر اینطور است در اصفهان نمان و به یزد برو!. پیرمرد گفت: قربان آنجا هم آقا زاده دیگرتان است و مسلما از گزند او هم در امان نخواهم بود.
- برو کرمان !
- قربان ! آنجا هم یکی دیگر از آقا زاده هاست !
- برو شیراز !
- حضرت اشرف ! آنجا هم آقا زاده کوچک تان است !- برو مشهد !
- قربان ! پسر عموی حضرتعالی آنجا تشریف دارند !
- برو بلوچستان !
- قربان ! آنجا هم پسر دایی حضرت اشرف تشریف دارند !
- برو تبریز !
- قربان ؛ آنجا هم عموی حضرتعالی صاحب کیا بیا هستند و خون ما را در شیشه خواهند کرد !
آقای صدر اعظم عصبانی شد و سر پیر مرد داد کشید که : پس برو به جهنم !
پیر مرد با همان خونسردی جواب داد: قربان آنجا هم پدر حضرت اشرف تشریف دارند !!!