و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

سخن روز (جمعه)

در زمان فتحعلیشاه و صدارت میرزا ابراهیم خان قوام؛ فرزندان قوام هر کدام صدارت و ریاست و کیاست ناحیه ای را اشغال کرده بودند. میگویند: روزی پیرمردی که در اصفهان مورد آزار و اذیت فرزند ارشد قوام قرار گرفته بود  به تهران آمد و وارد مجلس قوام شد و از آقا زاده اش شکایت کرد. قوام گفت: اگر اینطور است در اصفهان نمان و به یزد برو!. پیرمرد گفت: قربان آنجا هم آقا زاده دیگرتان است و مسلما از گزند او هم در امان نخواهم بود.

- برو کرمان !
- قربان ! آنجا هم یکی دیگر از آقا زاده هاست !
- برو شیراز !
- حضرت اشرف ! آنجا هم آقا زاده کوچک تان است !
- برو مشهد ! 
- قربان ! پسر عموی حضرتعالی آنجا تشریف دارند !
 
- برو بلوچستان !
 
- قربان ! آنجا هم پسر دایی حضرت اشرف تشریف دارند !
- برو تبریز !
 
- قربان ؛ آنجا هم عموی حضرتعالی صاحب کیا بیا هستند و خون ما را در شیشه خواهند کرد !
آقای صدر اعظم عصبانی شد و سر پیر مرد داد کشید که : پس برو به جهنم !
 
پیر مرد با همان خونسردی جواب داد:
 قربان آنجا هم پدر حضرت اشرف تشریف دارند !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد