و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

خلاصه کتاب رهبری (نویسنده:جان مکسول و مترجم:فضل اله امینی)

آیا همه انسانها از استعداد رهبری برخوردارند یا نه؟

درست است که در عده ای از انسانها مواهب طبیعی به هنگام تولد بیش از دیگران است اما توان رهبری آمیزه ای است از مهارتهای گوناگون که کمابیش می توان همه آنها را آموخت و اصلاح کرد. اما این کارها را نمی توان یک روزه انجام داد، رهبری هنری است پیچیده که جنبه های مختلف دارد: احترام، تجربه، توانایی عاطفی، هنر آمیزش با مردم، نظم، آرمان، پویایی، وقت شناسی و .... که رهبر برای موفقیت در کسب این عوامل باید از آسیاب روزگار عبور کند.

توجه به چند نکته درخصوص رهبری حایز اهمیت است:

1-   خیلی از افراد قدر و ارزش رهبری را نمی دانند. به نظر آنها رهبری مخصوص یک عده انگشت شمار است که در راس شرکت ها و بنگاهها می نشینند. این عده نمی دانند در اثر نیاموختن چم و خم رهبری چه فرصت هایی را از دست می دهند. زیرا«رهبری یعنی نفوذ کردن» و هرکس در روز معمولاً تلاش می کند بر چهار نفر دیگر نفوذ کند.

2-   رهبران موفق کسانی هستند که هیچگاه دست از آموختن برنمی دارند. برای آنها فرایند آموختن هرگز تمام نمی شود. آنها پیوسته و با پشتکار همواره در حال آموختن هستند.

3-   باید در همه عمر دست از آموختن دانش رهبری برندارید. به طور مرتب کتاب بخوانید، به طور منظم نوار گوش کنید و در سمینارها حاضر شوید. وقتی به اطلاعات گرانبها و یا نقل قولهای با ارزش می رسید آنها را در جایی یادداشت کنید تا در آینده به آنها دسترسی داشته باشید.

4-      هنر رهبری رفته رفته بدست می آید نه یکباره. این فرمان قانون فرایند است.

خوشبختانه توان رهبری ایستا نیست و از هر کجا که کار را شروع کنید امکان اصلاح و بهبود هست. هر انسانی باید هر روزه خود را آگاه کند. حتی اگر کسی استعداد طبیعی داشته باشد باز هم باید برای موفقیت تمرین کند و آماده شود، چون براساس ضرب المثل«خواستن توانستن است» می توانید به خواست رهبر شدن دست بیابید. اما باید توجه داشت یک شبه نمی توان رهبر شد. رهرو این راه باید صبور و شکیبا باشد . ره صدساله را نمی توان یک شبه طی کرد، عمری بایست صرف کرد تا این راه طی شود.

5-   محک واقعی رهبر نفوذ است، همین و بس. اگر انسان قدرت نفوذ نداشته باشد هرگز نمی تواند دیگران را رهبری کند. بنابراین بهتر است راه یافتن و سنجیدن نفوذ را یاد بگیریم.

6-   رهبری با مدیریت فرق دارد. فرق اصلی بین رهبری و مدیریت این است که رهبران با استفاده از نفوذ خویش دیگران را به پیروی وا می دارند، ولی کار اصلی مدیران حفظ سیستم ها و فرایندهاست. برای اطلاع از توان رهبری فرد بهترین روش این است که از او بخواهیم تغییر مثبتی ایجاد کند. مدیران توانایی حفظ سمت و سوی حرکت را دارند، اما از تغییر دادن عاجزند. برای هدایت افراد به مسیرهای تازه باید نفوذ داشته باشیم.

7-   خیلی ها معتقدند دانش مایه و جوهر رهبری است، زیرا دیده اند که همه رهبران به طور طبیعی هم دانش دارند و هم هوش، اما این عقیده به خودی خود درست نیست. می توان به دانشگاههای مهم رفت و صدها دانشمند و پژوهشگر و فیلسوف را دید که از نظر قدرت اندیشه همتا ندارند، اما از نظر توان رهبری به قدری ضعیف هستند که به حرف نمی آید. هوشهبر لزوماً معادل توان رهبری نیست.

8-   تصور نادرست رایج دیگر این است که هرکس پیشاپیش جمعیت حرکت می کند لابد رهبر است. اما نفر اول بودن همیشه معادل رهبری نیست. لازمه رهبر بودن، علاوه بر پیشگامی، پیروی آگاهانه دیگران از رهنمودها و آرمانهای رهبر است.

9-   بدترین بدفهمی از رهبری این است که عده ای خیال می کنند رهبری ناشی از مقام و منصب است، ولی اینطور نیست. کسی گفته است: مقام و منصب قدرت رهبری ندارد، بلکه رهبر عامل ایجاد مقام و منصب است.

10- رهبری واقعی کسی است که دیگران با میل و خاطری آسوده از او پیروی کنند. اگر انسان نتواند این میل را بوجود آورد و در دیگران نفوذ کند، نمی تواند ادعای رهبری کند.

شناخت رهبر:

در هرگروه می توان به سرعت رهبر را از دیگران تمیز داد. به گردهمایی های مردم توجه کنید . وقتی قرار است درباره موضوعی تصمیم بگیرند به کسی که ظاهراً نظرش           با ارزش تر از نظر دیگران است، کسی که دیگران به سرعت با او و نظریاتش همراه  می شوند و کسی که دیگران دنبال او هستند، رهبر آن جماعت است.

مثلث قدرت:

مثلث قدرت که در خدمت پیشرفت رهبران است عبارتند از: ارتباط- شناخت- نفوذ

وقتی انسان با دیگران به طور ثمربخش ارتباط برقرار می کند شناسایی بوجود می آید و این شناسایی به نوبه خود به نفوذ منجر می شود.

ترازهای رهبری

تراز اول- مقام و منصب: پیروی از روی ناچاری

نخستین سنگ بنای رهبری همین تراز است، نفوذ رهبر محدود به قلمرویی است که عنوان و منصب او معین می کند. کسانی که در این تراز می مانند، در محدوده نمودارهای سازمانی، اختیارهای معین و سنت ها و قراردادها محصور می شوند. در این حالت، ممکن است شخص«مسلط» باشد زیرا به مسئولیتی گماشته شده و در آن مسئولیت صاحب اقتدار است، اما رهبر واقعی محصور به اقتدار رسمی نیست و اقتدار واقعی او فراتر از حد اجرای صحیح رویه ها و آموزشهای فنی است. رهبر واقعی آن است که دیگران با خوشرویی و خاطرجمعی از او پیروی می کنند.

ویژگیهای رهبر تراز اول:

-     شرح شغل خود را به خوبی می داند، از تاریخچه سازمان بخوبی آگاه است، اهل کار تیمی است، مسئولیت پذیر می باشد، کار خود را هر روز بهتر از روز پیش انجام می دهد، بیش از حد انتظار کار می کند، برای دگرگون کردن محیط و بهسازی آن ایده های خلاق ارائه می دهد.

تراز دوم: تراز اختیار، کارکنان به میل خود پیرو رهبر هستند

«رهبری یعنی ترغیب کارکنان به انجام کار بدون احساس اجبار» . این حالت وقتی پیش   می آید که رهبر به تراز دوم قدرت نفوذ برسد.

کارکنان کاری ندارند که رهبر چقدر آگاه است، مگر اینکه مطمئن باشند رهبر در فکر آنهاست. رهبری که در تراز دوم نفوذ قرارداد در کارها متکی به روابط دوسویه است. در این تراز نکته اصلی پرورش کارکنان است نه سلسله مراتب. در این تراز رهبر از وقت و توان خود برای توجه به نیازها و خواست های کارکنان مایه می گذارد.

ویژگیهای رهبر تراز دوم:

اصالتاً عاشق کارکنان می باشد، کاری می کند که همکارانش بیش از پیش موفقیت را لمس کند، از چشم دیگران به مسائل نگاه می کند، کارکنان را بیش از «رویه ها» دوست دارد، رویکردش «برد-برد» است، دیگران را در «سفر بالندگی» با خود همراه می کند، با افراد مشکل پسند و مسئله ساز عاقلانه رفتار می کند.

تراز سوم: تراز سازندگی، کارکنان به خاطر کارهایی که رهبر برای سازمان انجام می دهد از او پیروی می کنند.

در این تراز رویدادهای دلپذیر رخ می دهد. سود بیشتر می شود. روحیه ها قوی است و جابجایی ها اندک. به نیازها رسیدگی می شود. هدفها جامعه واقعیت به تن می کنند. در این تراز افراد دوست دارند دور هم جمع شوند تا کاری بکنند و آن را به سرانجام برسانند. به بیان دیگر نتیجه مدار هستند.

ویژگیهای رهبر تراز سوم:

در ایجاد مسئولیت رشد و پذیرش آن مسئولیت پیشگام می باشد. منشور هدف سازمان را تدوین کرده و در پی تحقق آن برمی آید، شرح شغل و توش و توان خود را جزء جدا نشدنی منشور هدف می داند، دیگران را پاسخگوی دستاوردهایشان بار می آورد و خود در این راه پیشگام می باشد، عواملی را که سبب افزایش بازدهی می شود به خوبی می شناسد و آنها را بکار گیرد، درباره راهبرد و آرمان سازمان با کارکنان مشورت می کند، عامل تغییر است و می شناسد، تصمیم های دشوار و سرنوشت ساز می گیرد.

تراز چهارم:

تراز پرورش و بالندگی کارکنان، علت پیروی کارکنان کارهایی است که رهبر برای آنها انجام داده است.

در این تراز، مهمترین مسئولیت رهبر پرورش کسانی است که بتوانند کارها را انجام دهند. رهبر واقعی را می توان شناخت، زیرا کیفیت کار همکارانش دائماً بهتر می شود.

وفاداری به رهبر وقتی به اوج می رسد که پیروان رشد خود را مدیون راهنمایی و آموزش رهبر بدانند. کمک به بالندگی و پرورش دیگران، محبت و وفاداری را برمی انگیزد.

ویژگیهای رهبر تراز چهارم:

هرگز فراموش نمی کند که گرانبهاترین دارایی هر سازمان کارکنان آن هستند، به پروراندن و برکشیدن کارکنان اولویت می دهد، سرمشق دیگران است، فرصت رشد را برای رهبران اصلی سازمان فراهم می کند، در نخستین حلقه پیرامونی کسانی را قرار  می دهد که رهبری او را کامل می کنند.

تراز نفوذ ذاتی ، پیروان به خاطر خود رهبر از او پیروی می کنند. تراز پنجم:

بیشتر رهبران هنوز به این مرحله نرسیده اند. با یک عمر رهبر تمام عیار بود تا بتوان به تراز پنجم رسید و طعم خشنودی جاودانه آن را چشید.

ویژگیهای رهبر پنجم:

پیروان آنها وفادار و از خود گذشته اند، سالها و سالها برای آموزش و بالندگی رهبران دیگر کوشیده اند، به صورت مشاور درآمده اند و دیگران دنبال آنها هستند، از دیدن رشد و بالندگی کارکنان لذت می برند و سازمان را به پیش می رانند.

در جریان بالا رفتن از ترازهای گوناگون رهبری به نکته های زیر نیز توجه کنید:

- هربار که کارتان را عوض می کنید یا به حلقه دوستان جدید می پیوندید، باید بالا رفتن را از پایین ترین تراز آغاز کنید.

- در ترازهای بالاتر نه تنها تعهد خود رهبر بیشتر می شود، بلکه تعهد دیگر کسانی که درگیر موضوع هستند نیز بیشتر می شود. اگر رهبر یا پیروان او حاضر به فداکاری و از خودگذشتگی نباشند، نفوذ آنها بتدریج زایل می شود.

- هرچه بالاتر بروید، رهبری آسانتر می شود، زیرا در ترازهای پایین رهبر را دوست دارند ولی در ترازهای بالا کارهای رهبر را دوست دارند، کارهایی که در جهت مصالح علایق همه است(رهبر را دوست دارند چون به خواست های آنها توجه می کند).

- هرچه انسان از ترازهای رهبری بالاتر برود، دگرگونی ها آسانتر می شود، دیگران فرصت ایجاد دگرگونی های لازم را ایجاد می کند و حتی به آن دگرگونی ها کمک می نمایند.

- با بالا رفتن از ترازهای رهبری، باید رابطه رهبر با افراد یا گروههای همکاران عمیق تر و استوارتر شود.

- برای ثمربخش کردن رهبری، رهبری باید دیگر همکاران با نفوذ گروه را با خود از نردبان نفوذ بالا ببرد. نفوذ جمعی رهبر و دیگر رهبران، سایر کارکنان را همراه می کند.

سه عامل را باید در رهبری همواره در نظر داشت. این سه عامل به قرار زیرند :

1- رهبری بر اعتماد استوار است.

اگر رهبر شخصیتی نیرومند داشته باشد، افراد به او اعتماد می کنند و با اعتماد به توانایی وی استعدادشان شکوفا می شود. به این ترتیب نه تنها آنها به آینده امیدوار می شوند، بلکه به شدت به خودشان و به سازمان معتقد و وابسته می گردند.

صفات و کردار خوب رهبر در میان پیروان اعتماد می آفریند. اعتماد شالوده رهبری است. اگر اعتماد افرادتان را از دست بدهید کارتان به عنوان رهبر تمام است.

2- آرمان]چشم انداز[ همه چیز رهبر است.

داشتن آرمان ناگزیر و لازم است. چرا؟ زیرا آرمان راهنمای رهبر است. هدف را می آراید. آتش درون را شعله ور می سازد و او را به پیش می راند. به من رهبری بی آرمان را نشان دهید تا به شما ثابت کنم به هیچ جا نمی رسد و در بهترین حالت مثل اسب اعصار دور خود می چرخد.

3- دیگران را توانمند کردن و از این طریق زندگی ها را دگرگون نمودن از ویژگیهای رهبری است.

استعداد توان افزا کردن دیگران یکی از عوامل توفیق شخصی و حرفه ای است. اگر نتوانید از طریق دیگران کارتان را جلو ببرید، هر قدر هم کار کنید و هر قدر هم شخصیتی خوشایند داشته باشید در کسب و کارتان پیشرفت نخواهید کرد.

توان افزایی یعنی تسهیم مقام، قدرت و فرصت های خود با دیگران به منظور سرمایه گذاری در جان و روح آنها برای اینکه بتوانند به بهترین شکل کار کنند. رهبر باید بقدری به کارکنان اعتماد و اعتقاد داشته باشد که هرچه می تواند به آنها بسپرد و باید بقدری به خودش اعتماد داشته باشد که از این کار نترسد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد