و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

قصابخانه بشریت!

در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است،
زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است،
زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است،
زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است،
زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است،
زمان پسرش می‌کشتند که خراب‌کار است ،

ادامه مطلب ...

به همسرانتان دروغ نگویید

مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادابرویم. ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود. این فرصت خوبی است تا ارتقائ شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن. ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار.

ادامه مطلب ...

از خودم

زمان بسرعت میگذرد 

و انچه می ماند حسرت گذشته ای است که هرگز بر نمی گردد.  

نگاه به حال در فرهنگ ما بی معناست. فقط افسوس گذشته و حسرت آینده. آینده ای که آمدنش و چگونه آمدنش در ابهام است. سال های عمر به همین صورت خواهد گذشت.  

و صد مرحبا بر کسانی که وقتی در پایان این سفر به گذشته می نگرند کمتر افسوس میخورند و بد بر حال کسانی که سراسر گذشته شان افسوس است و ناله. 

بیایید حال را دریابیم. از هم اکنونمان لذت ببریم و لذت ببریم و ......

زندگی را نخواهیم فهمید

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گل‌های سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گل‌سرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است؟ ادامه مطلب ...

بازی تنیس

 میخواهم منبعد کمی درخصوص دنیای تنیس با هم صحبت کنیم. در اولین مرحله کمی درباره تنیس :

تنیس ورزشی راکتی است که بین دو نفر (انفرادی) یا بین دو تیم دو نفره (دوبل) بازی می‌شود. هر بازیکن راکتی دارد که دارای صفحه‌ای از شبکه توری است. بازیکن با این راکت توپی لاستیکی با پوشش نمدی را به زمین حریف پرتاب می‌کند. بازیکنی (یا تیمی) که زودتر امتیاز نهائی را به دست آورد برنده است.

ادامه مطلب ...

حمله قلبی

بگذارید بگوییم ساعت شش بعد از ظهر است و شما دارید بعد از یک روز سخت و غیرعادی کاری تنها از سرکار به خانه بر میگردید. حقیقتاً با فکری مشغول، خسته‌هستید. و حالت استیصال و سرخوردگی دارید. واقعاَ تحت فشار هستید و از دست رئیس‌تان ناراحت .بطور ناگهانی درد شدیدی را در قفسه سینه خود احساس میکنید که به داخل دستتان کشیده میشود و تا بالا داخل آرواره‌ها ادامه دارد.

ادامه مطلب ...

«پشت پرده» چه خبر است؟

چندی پیش علی فلاحیان از فعالیت پشت پرده برخی از چهره های نظام برای بازگشت آرامش به کشور خبر داده بود، اتفاقی که فلاحیان بسیار به آن امیدوار است. وزیر اطلاعات دولت هاشمی در این‌باره اظهار کرد: «رهبری نظام هم به‌ دنبال حفظ آرامش است. صراحتا می‌گویم مسئولان نظام موضوع را رها نکرده‌اند و در تلاشند تا موضوع حل شود.»
به گزارش فرارو؛ به نظر می‌رسد اظهارات فلاحیان رنگ واقعیت به خود گرفته‌است، چرا که امروز روزنامه "کیهان" طی گزارشی از نامه نگاری‌های خاتمی، محتشمی پور و هاشمی رفسنجانی خبر داد. کیهان در گزارش خود نوشت: «به رغم ظاهرسازی های پرآب و تاب، موج آشتی طلبی و تدارک راه فرار در حال تبدیل شدن به قدرتمندترین جریان پشت پرده جبهه فتنه است.»

ادامه مطلب ...

کابوس سیستم بانکی

در اواخر هفته گذشته وزارت امور اقتصادی و دارایی خواستار همکاری گسترده دستگاه‌های دولتی و قضایی کشور در راستای وصول مطالبات معوق از جمله اداره ثبت شرکت‌ها شد و تاکید کرد: «دادگاه ویژه تسریع در بررسی پرونده مطالبات معوق بانکی باید تشکیل شود.»
به گزارش فرارو؛ معاونت بانکی، بیمه‌ای و شرکت‌های دولتی وزارت امور اقتصادی و دارایی در گزارشی آورده است: «انتظار می‌رود که مراجع قضایی نسبت به تشکیل دادگاه خاص به منظور تسریع در رسیدگی به پرونده‌های مطالباتی بانک‌ها و نیز تاکید مراجع قضایی و ثبتی در خصوص اولویت دادن به پیگیری عملیات حقوقی و اجرایی پرونده‌های بانکی اهتمام ورزند.»

ادامه مطلب ...

یک داستان واقعی

خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.» منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.»  خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.»

ادامه مطلب ...

حتی اشک پاسخگوی اشتباهات ما نیست

بعضی مواقع حتی  اشک پاسخگوی  اشتباهات ما نیست هیهات که عبرت هم نمیگیریم

مرد درحال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد پسر 4 ساله اش تکه سنگی برداشته و بر وری ماشین خط می اندازد. مرد با عصبانیت دست کودک را گرفت و چندین مرتبه ضربات محکمی بر دستان کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود. در بیمارستان کودک به دلیل شکستگی های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد. وقتی کودک پدرخود را دید با چشمانی آکنده از درد از او پرسید : پدر انگشتان  من کی دوباره رشد می کنند ؟ 

ادامه مطلب ...

حکایات

اولین حکایت : یکی از کشاورزان منطقه ای، همیشه در مسابقه‌ها، جایزه بهترین غله را به ‌دست می‌آورد و به ‌عنوان کشاورز نمونه شناخته شده بود. رقبا و همکارانش، علاقه‌مند شدند راز موفقیتش را بدانند. به همین دلیل، او را زیر نظر گرفتند و مراقب کارهایش بودند. پس از مدتی جستجو، سرانجام با نکته‌ عجیب و جالبی روبرو شدند. این کشاورز پس از هر نوبت کِشت، بهترین بذرهایش را به همسایگانش می‌داد و آنان را از این نظر تأمین می‌کرد. بنابراین، همسایگان او می‌بایست برنده‌ مسابقه‌ها می‌شدند نه خود او!

ادامه مطلب ...

گاهی لیوان را زمین بگذار!

استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: 

به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟

شاگردان جواب دادند: 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم

استاد گفت:من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

ادامه مطلب ...

خوش بینی به همنوعان

روزی روبرت دوونسنزو، گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختگن می شود تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک وتنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست

ادامه مطلب ...

قبل از تحلیل هر اتفاقی هرگز زود قضاوت نکن

مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.

به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.

ادامه مطلب ...