دکتر زهرا رهنورد در گفت و گو با نشریه چلچراغ به بیان بخش هایی از زندگی خصوصی ودیدگاه هایش درباره مسایل مختلفی از جمله هنر و موسیقی، سیاست و تناسبش با هنر و ... پرداخت.
به گزارش "کلمه" متن کامل گفت و گوی رهنورد که در آخرین شماره چلچراغ منتشر شده به شرح زیر است:
س: در گفت وگو با شما معمولا پرسشها معطوف به حقوق زنان و تبعیض جنسیتی است. اما من نمیخواهم گفت وگو را با چنین پرسشهایی آغاز کنم. بلکه دوست دارم بدانم چرا شما همیشه روسریهای گلدار به سر میکنید؟
ج: چرا به سر نکنم؟ مگر جای تعجبی دارد.
س: دقیقا جای تعجب دارد. چون زنانی که در بدنه حکومت جمهوری اسلامی هستند، معمولا چنین روسریهایی به سر نمی کنند.
ج: خداوند رنگ را برای همه آفریده و به عنوان نشانه به آن اشاره نموده است. اما مساله این است که از رنگ میشود استفاده خوب کرد یا استفاده نادرست. در رابطه با حجاب مهم حفظ حدود شرعیست که من سخت به آن پایبندم. من آدم کلیشهای نیستم؛ از طرفی دیگر، من یک آدم مدنی الطبع هستم و تنها شغلی هم که داشتهام، معلمی و روزنامهنگاری بوده است. که از نقد هنری نوشتن در مجله خوشه به سردبیری احمد شاملو شروع شده و به مجله راه زینب (اطلاعات بانوان) ادامه پیدا کرد و هنوز هم خود را یک روزنامهنگار میدانم. تنها مدیریتم هم یک مدیریت مدنی بوده، یعنی مدیریت دانشگاه الزهرا. بر همین اساس من همیشه یک آدم مدنی بوده و خواهم ماند.
س: حتی در دورانی که مشاور سیاسی رییس جمهور خاتمی بودید؟
ج: بله، در آن دوران هم به واسطه روحیه مدنیام به عنوان مشاور سیاسی انتخاب شدم، وگرنه میتوانستم مشاور هنری آقای خاتمی باشم. به نظرم سیاستی مثبت و قابل دفاع است که فارغ از اتوریته و تزویر باشد. من به این امر به شدت معتقدم و آقای خاتمی هم با این شناخت نسبت به انتخاب من اقدام کردند.
س: اتاق کار شما هم پر از گلهای مختلف است، این نشانه علاقه خاصی است؟
ج: برای یک هنرمند، گل نهایت زیبایی است.
س: تصور میکنم به واژه هنرمند بیش از عناوین دیگر علاقه دارید؛ عناوینی مثل مشاور، رییس، سیاستمدار، یا ...
ج: من به روشنفکری و هنرمندی افتخار میکنم. البته اگر روشنفکران و هنرمندان مرا به عنوان یک عضو قبول کنند.
س: درباره زندگی شما تحقیق کردهام و بیش از هر چیز به مجموعهای از تناقضات رسیدهام، زندگی در خانوادهای که پدر نظامی بوده و مادر شاعر، رفتن به رشته تجربی و بعد گرایش به هنر، عبور از یک دوران بیاعتقادی و پذیرفتن شدید اعتقادات مذهبی. چطور از این مسیر عبور کردهاید؟
ج: زندگی من سرشار از تضادها، کنتراستها و تنوعها بوده است. من در خانوادهای پر جمعیت بزرگ شدم با ده جور فکر. از مذهبی سنتی بگیرید تا گرایشهای لیبرالیستی ملی گرایانه و حتی کمونیستی. در نتیجه آزادی فکر و اندیشه در خانواده ما جایگاه خاصی داشت. پدرم نظامی بود، اما یک نظامی ناسازگار با رژیم شاه. برای همین هر شش ماه یک بار ما باید در یک گوشهای از این مملکت زندگی میکردیم. همین مساله زندگی من را سرشار از تنوعها کرد. بعد برای ازدواج هم به همسرم گفتم من آدم بیقراری هستم و یک جانشین نیستم و او هم با شرایط من موافقت کرد. پدرم مخالف رژیم بود و طبیعتا ما هم مخالف رژیم بار آمدیم، اما بدون هیچ تئوری خاصی. موج اسلامگرایی که راه افتاد، ما به شدت تحت تاثیر افکار دکتر شریعتی و شهید مطهری قرار گرفتیم. در همین راستا ازدواج کردم، اما باز هم با تضادی مواجه شدم؛ من از اتوریته در زندگی بدم میآمد، اما سعی کردم قدرت را تبدیل به رحمت و محبت کنم و در این زمینه موسوی مصرتر از من بوده است.
س: این «اتوریته» که می گویید، چه نشانههایی در زندگی مشترکتان داشته؟
ج: من در موقعیت بالاتر قرار گرفتن و دستور دادن را دوست نداشتم. پدرم هم همین طور بود. او زیردستان زیادی داشت، اما هیچ وقت دوست نداشت با آنها از موضع قدرت رفتار کند. او با تمام افرادی که به واسطه موقعیت نظامیش زیر دست قرار میگرفتند دوست صمیمی بود و از بالا دستها کناره جویی میکرد. ما هم همینطور بار آمدیم.
س: یک پدر نظامی قدرتمند با یک مادر شاعر، با هم کنار میآمدند؟
ج: برای همین است که میگویم من در دل کنتراستها بزرگ شدهام. پدر و مادرم علاوه بر علاقه به یکدیگر در یک امر، توافقی جدی داشتند و آن قسم های پدرم به مولا علی و به جده مادرم زهرای اطهر بود. البته یکی لر و دیگری تهرانی سنتی در هیاتی بسیار مدرن و امروزی.
س: تصور میکنم در آن شرایط بسیار جوانی، آشنا شدن و ازدواج با مهندس موسوی هم بخشی از این کنتراستها بود، این طور نیست؟
ج: من و موسوی یک اشتراک داشتیم؛ هر دوی ما برانداز رژیم شاه بودیم و به آن وضعیت نقدهایی جدی و پیگیرانه داشتیم. در واقع همه جوانان معترض دانشکدهها چنین دیدگاهی داشتند.
س: اما از بین آن همه دانشجوی معترض، مهندس موسوی همسر شما شد؛ کسی که کنتراست بیشتری با دیدگاههای پیشین شما داشت.
ج: پیش از این اشتراکات ما یک اشتراک مهمتر داشتیم؛ هر دو هنرمند بودیم. بعدتر فهمیدیم که هر دو برانداز هم هستیم. موج اسلامخواهی که بلند شد، مرا به شدت جذب کرد، حتی بیش از آن که آقای موسوی را به خودش جذب کند، چو
سلام بر تو ای هموطن
ایا از پس مخارج زندگی خود بر نمیایید؟؟
ایا دنبال یک راه حل برای غلبه بر مشکلات مالی خود هستید؟
ما برای این مساله مشترک همه یک راه حل داریم.
درباره کمپانی پارمیس که بصورت قانونی در ایران ثبت شده چیزی شنیدی؟
میخواهی ماهی 5تا8 درصد سود بگیری؟
میخوای سرمایه هات توسط بانک تضمین بشن؟
میخواهی از درامد بازاریابی ماهانه10ها ملیونی استفاده کنی؟
و خیلی چیزای دیگه
از سایت ما دیدن کنید
سلام
خسته نباشید
به منم سر بزنید
خوشجال میشم
عکسهای شراره رخام که خیلی عکسهای توپی هست!!! حتما ببینید
http://www.iranpix.blogfa.com/post-692.aspx
مدل لباس چرم برای خانوم ها که اینم خیلی عکس های باحالی داره
http://www.iranpix.blogfa.com/post-691.aspx
منتظرم
بای بای
سلام - من متن گفتگو را خواندم چند باردر چند جای متن به گریه افتادم نمی دانم چرا ولی امیدوارم این بانوی بزرگوار جز به راه اخلاق و به تفسیر خودشان در جهت کسب آرا صرفاْ نباشند چون همانگونه که ایشان ذکر کردند تنها راه جامعه ما اخلاق است و برزگترین نقطه اخلاق خلق هنر. نمی دانم ایشان و جناب آقای مهندس چه در سر دارند ولی اگر هدفشان خیر است دعای خیر برایشان می کنم امیدوارم تاسی ایشان از دو بزرگوار ( حضرت علی و بانو مکرم خانم فاطمه زهرا) هدایتگر راهشان باشد. و خدای ناکرده صرفاْ جهت کسب آرا مردم نباشد.
دوست هنرمند گرامی
ایشان از هنرمندان و فرهیختگان این کشور هستند. از این نوع مردمان بندرت یافت میشود و نسل اینان در حال انقراض است.