و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

بعضی فقیهان ما فرقی با طالبان ندارند

فرارو- دکتر عبدالکریم سروش در مصاحبه ای با روز به دو مقوله دینداری و انتخابات پرداخته است. او در این مصاحبه وظیفه دشوار روشنفکران دینی در مواجهه با غربیانی که اسلام را فقط طالبان می دانند و دیندارانی که برداشتی متحجرانه از دین دارند را شرح داده است. وی دیدگاه همیشگی و تامل برانگیز خود در مورد حکومت اسلامی را نیز دوباره تشریح کرده است. 

با آن که بخش هایی از این مصاحبه گزنده و جنجالی است و ممکن است سبب رنجش خاطر برخی از عالمان بزرگوار دینی ما شود، فرارو نسبت به انتشار نظرات دکتر سروش اقدام می نماید و امیدوار است سایر اندیشمندان حوزه دین نیز باورها و اعتقادات مخالف با نظرات آقای سروش را به روشنی ابراز دارند.بدون شک استمرار چنین شیوه ای که در قرآن و آموزه های گران قدر اسلام بدان مهر تایید خورده است، سرانجام به مشخص شدن کژ اندیشی ها و نا صواب گویی ها و نیز پالایش و تکامل باورهای موجود در حوزه دین و سیاست دینی خواهد انجامید.

متن کامل این مصاحبه را بخوانید:

-مصاحبه را با این شروع کنیم که به نظر می رسد این روزها غرب، توجه زیادی به حرکتی می کند که شما از آن به عنوان "نواندیشی دینی" یاد می کنید. آِیا چنین است؟ چرا؟
بله چنین است اما متاسفانه امروزه جلب توجه غرب به مسئله اسلام و یا نواندیشی دینی، ریشه خوبی ندارد؛یعنی از جای خوبی آغاز نشده. از جایی آغاز شده که ما خودمان آن جا را نمی پسندیم؛ و آن عبارت است از حرکت طالبان.
 
یعنی هویت غرب، با هویت تازه ای روبه رو شده که عبارتست از هویت ستیزه جوی طالبان.امروز جهان اسلام دوران عجیبی را می گذراند و با هر محاسبه ای، انقلاب ایران در این وضعیت پدید آمده، مدخلیت داشته و دارد. در اینکه این انقلاب به مسلمانان، احساس هویت و جرئت ابراز هویت داد، شکی نیست. اصلا هر انقلابی، انقلاب در هویت است؛ یعنی قومی هویت پیشین اش را فرومی نهد و هویت تازه ای تحصیل می کند؛ اما جای دریغ آنجاست که این ابراز هویت از طریق ستیزه جویی شده؛درست شبیه کسی که می خواهدشخصیت خود را به دیگران نشان بدهد، اما علم را به رخ نمی کشد، چون علمی ندارد، ثروت را به رخ نمی کشد، چون ثروتی ندارد، فضیلتی را به رخ نمی کشد، چون ندارد، فقط زور بازوی خود را نشان می دهد؛ چون تنها همان را دارد. 

من نمی گویم عالم اسلام، معرفت ندارد، فضیلت ندارد، ولی آنچه که در حرکت طالبان به چشم جهانیان رسید، همین زور بازو بود یعنی آنچه که ما خشونت می نامیم. متاسفانه این زور بازو، امروزه باعث توجه به عالم اسلام شده است. با همه این احوال باید از این فرصت استفاده کرد و به جهان غرب نشان داد که اسلام فقط هویت نیست، معرفت هم هست.اسلام فقط خشونت ندارد، بلکه تاریخی دارد که در این تاریخ، فضیلت پروری هم شده است...

-یعنی هر دوطرف را دارد...
بله؛هر دو طرف را دارد. همه ادیان هم هر دو طرف را داشته اند.به قول مولانا: "رگ رگ است این آب شیرین، آب شور/ درخلایق می رود تا نفخ صور".

خود قران هم می گوید آب که از آسمان نازل و در رودخانه ها جاری می شود، کف بلندی روی آن را می گیرد. همه تمدن ها، آب پاکی در زیر دارند و کف بلندی در رو. کف را دیدن، شرط خرد نیست.باید آب را هم دید و تا اندازه مقدور، این کف ها را برطرف و در آب صاف و زلال شنا کرد.

-وضعیت شما پیچیده و دشوار است.از یک طرف باید به غربی ها بگوییداسلام فقط کف نیست، آب هم هست. از طرف دیگر باید با کسانی که خودشان "کف" هستندو کم هم نیستند، از آب سخن بگویید.
دقیقا همین طور است؛یعنی توضیح این نکته در برخورد بامخالفان مسلمان، مشکل تر است. چون آنها فکر می کنند همه چیز را می دانند؛ تصور می کنند مالک این ملک اند و دیگران می خواهند این مالکیت را از آنان بستانند و مقاومت بیشتری می کنند.

با این احوال باید کاری کرد. و روشنفکری دینی به نظر من توانسته در این میانه صدای تازه ای باشد. این صدای تازه اکنون نیرومندشده است و توجهات را به خودش جلب کرده و اهل انصاف پذیرفته اند که نوع دیگری از مسلمانی هم وجود دارد و امکان دارد؛ همین کافیست برای گستردن فضای تفاهم و تعامل و به گفته آقای خاتمی گفت و گوی تمدن ها.

-افرادی مانند شما که سخنگویان چنین تفکری هستید، در واقع می خواهید چکار بکنید؟با این چهره ای که از دین عرضه می کنید می خواهید به چه هدفی دست یابید؟
ببینید ما نمی توانیم دین را از جامعه مان بگیریم و نمی خواهیم هم بگیریم.دین، هویت ماست؛ فرهنگ ماست؛ اعتقاد ماست؛ آرمان ماست.البته اگر وقتی کل جامعه یا اکثریت جامعه به این نتیجه برسد که دین را پس بزند، حکایت دیگری ست، اما ما اکنون در آن فضا صحبت نمی کنیم.ما در فضایی صحبت می کنیم که انقلابی به نام دین رخ داده، و مردم علیرغم تفاوت هایشان نشان داده اند که تعلق باطنی و قلبی به این آیین دارند.

اما این آیین، همان آب کف آلودست که جاریست و باید آن را تصفیه کرد.این تصفیه کردن هم کار دشواریست که ما باید انجام بدهیم. این کف هم با ارتفاع بلندی روی این آب نشسته است، و چیزی نیست که بشود هوس زدودن یک شبه و یک ساله آن را کرد.این کف، گاهی عین آب شمرده می شود. برخی می گویند اصلا حقیقت، چیزی جز این کف نیست؛خدا رحمت کند مولانا را که می گفت: "چشم دریا دیگرست و کف دگر/ کف بنه وزدیده و دریا نگر".

فاصله و فرق نهادن بت هم قطع امید نکرده ایم. من هنوز هم فکر می کنم که Dبکنیم. پس نواندیشی دینی یا روشنفکری دینی به دنبال این است که توضیح بدهد اقوام در دوره های تاریخی خود، صورت هایی از دیانت را ساخته اند؛ هیچ وقت دیانت در آن کنارنایستاده تا مردم بروند و آن را کشف کنند. در واقع ما دائما بازسازی کرده ایم؛ امروز هم باید بازسازی کنیم. همان طور که فلسفه را ساختیم؛همان طور که عرفان را ساخته ایم.، دین هم باید بازسازی شود....

-چرا؟
برای اینکه خیرات و برکاتی دارد.اگر این خیرات و برکات را نداشت این کار را نمی کردیم.حداقل از دید انسان دین داری مانند من این چنین است؛من اگر باور نداشتم که نیکی های دین بر بدی های آن می چربد، هیچ وقت به دنبال آن نمی رفتم.نمی گویم که دین داری آفاتی ندارد؛ حتما دارد.هیچ چیز بی آفتی در این عالم پیدا نمی شود.علم هم آفاتی دارد، فلسفه هم آفاتی دارد، هنر هم دارد. خود بشر هم دارد، مگر بشرکم آفات و بلا در این دنیا آفریده؟ ولی ما از بشریت قطع امید نکرده ایم.یعنی مجموعا معتقدیم که نیکی هایشان بر بدی هایشان می چربد ولی اگر واقعا قطع امید کرده باشیم، آن وقت باید آرزو کنیم که چند بمب اتم، تکلیف همه جهان را روشن کند و ریشه همه را بکند.

جمله خوبی از رابیندرانات تاگور، شاعر بزرگ هندی به خاطر می آورم. می گوید:تا وقتی طفلی به دنیا می آید نشانه آن است که خداوند از بشریت قطع امید نکرده است.حالا، من هم اگر بخواهم از چشم خدا به این عالم نگاه کنم باید بگویم ما هم از بشریت قطع امید نکرده ایم.از دیانت هم قطع امید نکرده ایم. من هنوز هم فکر می کنم که چهره ها و جلوه های انسانی دوست داشتنی بسیاری از سوی دینداران آفریده می شود. شما اگر به همین "چاریتی" ـ خیرات ـ و خدماتی که به نام دین می شود نگاه کنید متوجه می شوید که این چیزها هنوزکم نیست. 

من در جامعه آمریکا زندگی می کنم.واقعا دیندارانی که کارهای نیک می کنند، زیادند. هنوز هم خانم هایی که پرستاری جذامیان را می کنند، راهبه های مسیحی هستند که طبق اعتقاد دینی شان این کار را می کنند. هنوز جان های پاک وپارسا یافت می شود. شما صدها نمونه اخلاقی از این دست می توانید پیدا کنید. البته به نام دین کارهای بسیار خطرناکی هم کرده و می کنند....

-دوستی دارم که می گوید دین برای من حکم یک روانشناس شخصی را دارد.دیگران می روند پیش روانپزشک و من به دین خود پناه می برم. اصولا بدون اعتقاد هم نمی شود زندگی کرد.ولی یک وقتی شما می گویید خیرات و مبرات و داشتن اخلاق واین می شود زمینه یک دنیای شخصی، اما یک موقعی دین وسیله ای می شود برای طرح یک ترم سیاسی و کسانی پشت آن قرار می گیرند که...
ببینید من به آفات دینداری کاملا واقفم، ولی معتقدم تمام این خطرات بالقوه و بالفعل که در دین وجود دارد در هر نظام سیاسی دیگری هم وجود دارد، منتها به شیوه خودش. یعنی در سکولاریسم هم، کم بلا پدید نیامده. اگر شما توجه کنید می بینید که بالاخره دو جنگ جهانی اول و دوم را سکولارها راه انداختند نه دین دارها؛ و به اندازه همه جنگ های تاریخ هم در آنها آدم کشته شد.بسیاری از دیکتاتوری های جهان، دیکتاتوری های غیردینی بودند....

-تفاوت بر سر این است که صندلی بی خدایی، صندلی خطرناکی است.اینجا می گویند توضد کمونیستی، براندازی... توده ها را برضد تو نمی شورانند که خونت را حلال بدانند.این صندلی ترسناکی نیست ولی وقتی می گویند تو ضد خدایی، چهار ستون آدم می لرزد چون توده ها و حکومت را همزمان در برابر آدم می گذارد.
نه، شما اگر در روسیه استالینی هم بودید و به شما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد