و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

درمحضر مرحوم علامه کرباسچیان

بسم الله الرحمن الرحیم

فرزند عزیزم، امید است که در همه حال خداوند عالم یار و مددکارت باشد. 

در نامه ی قبل راجع به خلوص مطالبی عرض شد. اگر کسی بخواهد به این مرحله از انسانیت برسد که همه ی اعمال و افعالش را برای خدا انجام دهد و هدفی غیر از رضای او نداشته باشد، باید در معرفت ذات مقدس حق پیشرفت کاملی داشته باشد تا بتواند با تمام وجودش بگوید:ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین(نماز من، عبادت من، زندگی و مرگم همه برای خداست). البته مقصود این نیست که باید حقیقت ذات مقدس حق را درک کند؛ زیرا درک کنه ذات حق برای کسی ممکن نیست.

به عقل نازی- حکیم- تاکی؟ 
به فکرت این ره نمی شود طی
به کنه ذاتش خرد برد پی 
اگر رسد خس به قعر دریا 

جایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: ما عرفناک حق معرفتک ( تو را آن چنان که سزاوار معرفت تو است، نشناختیم.)، چگونه ممکن است کسی معرفت کامل حق را ادعا کند؟ 

عنقا شکار کس نشود؛ دام باز گیر
 کانجا همیشه باد به دست است دام را 

مقصدود ما آن است که اگر کسی قلبا ایمان آورد به این که غیر خدا احدی در عالم موثر نیست ،همه ی اعمالش را برای خدا انجام خواهد داد. آری، کسی که معنای " لا موثر فی الوجود سوی الله" را درک نکرده است و دیگران را در زندگی خودش موثر می داند، نمی تواند اعمال و رفتارش را فقط برای خدا انجام دهد و غیر او را در نظر نداشته باشد و بالعکس کسی که خدا را شناخت و به حقیقت معنای توحید رسید و دائما خود را در حضور پروردگار عالم دید، ممکن نیست که درهمه ی عمر، قدمی برای غیر او بردارد. 

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
 فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی؛ هر دو جهان اش بخشی 
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟ 

تصور بفرمایید که اگر کسی به این مقام رسید-چون انرژی او در یک نقطه متمرکز می شود و گرفتار پخش قوا نیست- وجودش منشا چه آثار و برکاتی خواهد شد! هدف انبیای عظام و بزرگان عالم این بوده است که افرادی را با این ویژگی ها بسازند و پیام معنوی شیعه هم به جهانیان همین بوده است. مرحوم علامه ی طباطبایی در کتاب  "شیعه در اسلام" می گوید:پیام معنوی شیعه به جهانیان یک جمله بیش نیست و آن این است که: خدا را بشناسید تا رستگار شوید.
 
این همان جمله ای است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اولین بار دعوت جهانی خود را با آن افتتاح فرمود: ای مردم ! خدا را به یگانگی بشناسید و اعتراف کنید تا رستگار شوید. حضرت امیر المومنین سلام الله علیه هم می فرماید: هیچ چیز را ندیدم مگر آن که قبل از آن و با آن و بعد از آن خدا را دیدم.
 
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
 بنگر که تاچه حد است مقام آدمیت! 

باباطاهر به زبان لری می گوید:
به دریا بنگرم ،دریا ته وینم 
به صحرا بنگرم، صحرا ته وینم
به هر جا بنگرم ، کوه و در ودشت
 نشان از قامت رعنا ته وینم 

کوه و دریا و صحرا لازم نیست؛ اگر هر کسی در وجود خودش مختصری فکر کند، خدا را می بیند.یکی از میلیاردها سلول را که در بدن انسان است در نظر بگیرید: پیچیدگی ساختمان و ظرافت هایی که درآن به کار رفته به مراتب پیچیده تر از مغز الکترونیک است که هزاران دانشمند برای ساخت آن عمرها صرفت کرده اند. کبدی که اگر کم ترین اختلالی در آن پیدا شود، زندگی بر انسان تلخ می شود، کارهایی را انجام می دهد که اگر در یک هکتار زمین ، لابراتوارها و آزمایشگاه ها بسازند، انجام نخواهد داد. چشمی که با آن جهان را می بینی ، به وسیله ی عصبی که صدها بار از یک تار مو باریک تر است، با مرکز بینایی مغز ارتباط دارد. 

از طرفی، فکر کن که خداوند عالم برای حفظ چشم از ذرات غبار هوا، پلک ها و مژه ها را خلق کرده که دائما مثل بادبزن در حرکت اند و بدون اراده ی انسان باز و بسته می شوند؛ حتی اگر انسان بخواهد آن ها را بی حرکت نگه دارد، ناراحت می شود و اگر عصب پلک کسی از کار بیفتد ، چشمش – چون باز می ماند- قرمز می شود و درد می گیرد. اگر این، کار طبیعت بی شعور بود، باید یا پلک ها باز باشد و هر وقت خواستیم چشم را ببندیم، با دست آن ها را روی هم بگذاریم یا باید روی هم افتاده باشد و هر وقت خواستیم چیزی را ببینیم، با دست باز کنیم! تصور کنید که در این صورت زندگی چه قدر مشکل می شد! 

آیا اگر کسی به این مطالب و هزاران هزار نظیر این ها توجه کند و در همه حال خدا را حاضر و ناظر ببیند، ممکن است لحظه ای متوجه غیر او شود؟ 

بعد از تحصیل این معرفت ، انسان می فهمد که خدایی که این مقدار در کار خودش دقیق است که مثلا برای بینایی انسان این همه دستگاه های عجیب و غریب را آفریده است، امکان ندارد از کوچکترین ظلمی که به بنده ای شود صرف نظر کند و پس از درک این مطلب ، اعمال و رفتار خودش را کنترل می کند و مانند مولا علیه اسلام می گوید: والله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته (اگر همه ی دنیا را به علی بدهند که پوست جویی را از دهان مورچه ای بگیرد، این کار را نخواهد کرد) .این فرد مرهم زخم اجتماع می شود.

الخیر منه مامول و الشر منه مامون (مردم به خیر او امیدوار و از شرش در امان اند) و ممکن نیست به اندازه ی سر سوزنی به کسی ظلم کند. حضرت امیر المومنین سلام الله علیه می فرماید: ظلم به نفس(خویشتن) ممکن است بخشوده شود؛ ولی ظلم به غیر بخشوده نمی شود.
 
گاهی پرده ای از عالم غیب برداشته می شود تا مردم بدانند در این جهان، حسابی در کار است. یکی از دوستان می گفت: سال ها پیش براردم از دنیا رفت. پس از دو سال او را در خواب دیدم. پرسیدم: چرا در این مدت به خواب من نیامدی؟ گفت: زندانی بودم! گفتم : چرا؟گفت: روز پیش از مرگم، خاکه زغال خریدم و پنج ریال از پول آن را بدهکار شدم؛ از این جهت ، دو سال است در عذاب ام. اسم خاکه زغال فروش ، حسین آقا و محل کارش میدان کاه فروش هاست.
بیدار شدم و با خودم گفتم: شاید هم واقعیت داشته باشد. صبح، به آدرسی که داده بود رفتم و از خاکه زغال فروش داستان را پرسیدم. گفت: یادم نیست. چون روز مرگ برادرم را می دانستم ، تاریخ آن را گفتم. دفترش را باز کرد. در همان تاریخ ، پنج ریال به اسم برادرم نوشته بود. پول را دادم و با آن که این مطلب را با کسی در میان نگذاشته بودم، چند روز بعد ، یکی از رفقای برادرم گفت: دیشب برادرت را خواب دیدم. گفت به برادرم بگو:خدا عاقبتت را به خیر کند! پول خاکه زغال را دادی؛ عذاب را از من برداشتند! 

متاسفانه وقتی صحبت از ظلم و حق الناس می شود، تصور می کنیم که ظلم فقط آن است که پول کسی را بدزدیم یا مثلا کسی را بیهوده به زندان بیندازیم و حال آن که مطلب خیلی بالاتر از این هاست. اگر انسان بتواند کسی را ارشاد کند تا نیروی او هدر نرود و در مسیر صحیح بیفتد، در صورتی که مسامحه کند و آن فرد گمراه شود، بالاترین ظلم را به او کرده است. 

راستی ، اگر معتقدیم که با مرگ زندگی اسنان تمام نمی شود و بعد از مرگ درباره ی ساختن انسان ها از ما بازخواست خواهند کرد، پس چرا راجع به این موضوع بی توجه ایم؟آری، ما چشم گوسفندی داریم و فقط آب و علف را می بینیم و ابدا فکر نمی کنیم که اگر بتوانیم از نظر روحی کسی را دستگیری کنیم و نکنیم، گناهان او در نامه ی عمل ما خواهد بود! 

می گویند: فروع دین هشت بخش است. مردم شش تای آن ها را انجام می دهند؛ ولی وقتی به امر به معروف و نهی از منکر می رسند، یا سکوت می کنند یا مثلا به مردی که انگشتر طلا دارد می گویند:انگشتر طلا به دست مکن؛ حال آن که معنای نهی از منکر فقط این ها نیست. کار اساسی آن است که روح فرد را بسازیم تا به ماورای طبیعت معتقد شود و خود به خود گرد معاصی نگرددو مرتکب جنایات نشود. 

راستی ، چه شده است که نماز و روزه و حج و زکات را انجام میدهیم؛ ولی در این کار اساسی و حیاتی اقدامی نمی کنیم؟ دو علت دارد: یکی آن که این کار زحمت دارد و وقت و فرصت می خواهد. دیگر آن که می ترسیم طرف از ما ناراحت شود و مورد سرزنش قرار گیریم؛ ولی قرآن در وصف مردان خدا می گوید: و لا یخافون لومه لائم (از ملامت مردم نمی ترسند.) 

ریشه ی این بی توجهی به امر به معروف و نهی از منکر همان خود خواهی است که میل داریم مردم از ما خوششان بیاید و مسلما با این روحیه پست، نمی توانیم کاری بکنیم. 

حضرت علی علیه السلام فرمود:کنت بوابا لقلبی (دربان دلم بودم و نگذاشتم غیر خدا در دلم را ه پیدا کند.) هم چنین فرمود: اگر دو کار پیش بیاید، یکی راجع به دنیا و یکی راجع به آخرت، کار آخرتی را انتخاب می کنم و اگر دو کار راجع به آخرت پیش بیاید، یکی آسان و یکی سخت، کار سخت را انتخاب می کنم و اگر مرا مخیر کنند به رفتن بهشت و رفتن مسجد،مسجد را انتخاب می کنم؛ چون در این ، رضای دوست است و در آن ،رضای نفس.
 
عزیزم، کمی در این چند سطر فکر کن و بدان که این ، از جمله ی همان تفکری است که فرمود یک ساعتش از عبادت شصت سال با ارزش تر است.

خدا نگهدارت باشد