و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

دریغ بر ملتی که ۰۰۰

دریغ بر ملتی که لباسی بر تن می کند که خود نمی بافد ، نانی را می خورد که خود درو نمی کند ، شرابی می نوشد که از چرخشت او جاری نمی گردد.

دریغ بر ملتی که زورمدار را همچون قهرمانی تشویق می کند ، و سلطه جوی پرابهت را عطابخش می انگارد.

دریغ بر ملتی که در رویای خویش خواهشی را خوار می شمرد ، اما در بیداری تسلیمش می شود.

دریغ بر ملتی که دم بر نمی آورد ، مگر هنگامی که در تشییع جنازه گام برمی دارد ، خود را نمی ستاید مگر در میان ویرانه هایش ، و عصیان نمی کند مگر هنگامی که گردنش در میان تبر و کنده قرار دارد.

دریغ بر ملتی که سیاستمدارش روباه است ، فیلسوفش شهبده باز ، و هنرش هنر وصله کاری و تقلید.

دریغ بر ملتی که با شیپور به استقبال حاکم تازه اش می رود ، و با هو کردن بدرقه اش می کند ، تنها به خاطر اینکه با شیپور به استقبال دیگری برود.

دریغ بر ملتی که فرزانگانش در اثر پیری گنگند و مردان شجاعش هنوز در گهواره.

دریغ بر ملتی که پاره پاره شده است ، و هر پاره ای خود را ملتی می داند.

ما نه می توانیم و نه می خواهیم دیوارهای محراب را لمس کنیم ، مگر با دستانی که در آتش تطهیر شده باشند. هنگامی که به چیزی عشق می ورزیم... عشق را مقصد تلقی می کنیم ، نه راهی که ما را به مقصودی می رساند، و در حالی که اگر در پیشگاه امر متعالی تعظیم کنیم و تسلیم باشیم ، به خاطر آن است که تسلیم را نوعی تعالی می انگاریم و تعظیم را به مثابه جبران لطفی. اما اگر اشتیاق چیزی را داشته باشیم ، نفس اشتیاق را موهبت و عطیه فرض می کنیم. ما همچنین می دانیم که دورترین امور همان هایی هستند که برای اشتیاق و رغیت ما بیشترین شایستگی و ارزش را دارند.

حقیقتا ما دو نفر ، تو و من ، نمی توانیم زیر نور خورشید بایستیم و بگوییم : "ما باید به خود رحم کنیم ، بدون درد و رنج هم به خوبی از عهده بر می آییم." ما بدون کاروانی که ما را به شهر خدا ببرد، از عهده بر نخواهیم آمد، در واقع ، بدون کمک آنچه که ما را به خود بزرگ ترمان نزدیک تر کند و قدرت ، راز و حیرت درونمان را بر ما آشکار کند ، از عهده بر نخواهیم آمد. به علاوه ما توان آن را داریم که سعادت عقلانی را در ساده ترین تجلیات روح بیابیم. زیرا در گلی ساده همه ی شکوه و زیبایی بهار را مییابیم و در چشمان طفلی شیرخواره ، همه ی امید ها و آرزوهای بشریت را.

جبران خلیل جبران

نظرات 1 + ارسال نظر
سینا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 14:16

دریغ بر ما دریغ از ایران که ویران شود .
دیدن ویرانی کشورم از مرگ خودم برام سختتره اصلاْ دلم نمی خواد باور کنم . اصلاْ دلم نمی خواد ببینم این همه تزویر و دروغ و این همه هنرپیشه را . خدا به داد این ملت برسد . ما همه می ریم ولی امیدوارم داغ این مهر؛ دل داغ دار مردمی رو که از ته دل با خلوص نیت امدن تاابد باقی بمونه و هرگز فراموش نکنیم که چطور کشورمون به دست خودمون نابود کردیم.
دریغ از ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد