و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

من یقین دارم که ....

من یقین دارم که برگ

کاینچنین خود را رها کردست در آغوش باد

فارغ است از یاد مرگ

لاجرم چندان که در تشویش از این بیداد نیست

پای تا سر زندگیست

آدمی هم مثل برگ

 می تواند زیست بی تشویش مرگ

گر ندارد مثل او، آغوش مهر باد را

می تواند یافت لطف هر چه بادا باد را

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 14:51

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد
و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من
برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم
که چراغها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را در بی هوشی مان بشنود
و برای تو وخویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم
گاه آنچه ما را به حقیقت میرساند خود از آن عاریست
زیرا تنها حقیقت است که رهایی میبخشد
از بختیاری ماست شاید که آنچه می خواهیم
یا بدست نمی آید یا از دست می گریزد
میخواهم آب شوم در گستره افق آنجا که دریا به آخر میرسد و آسمان آغاز میشود
میخواهم با آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم
حس میکنم و میدانم . دست میسایم و می ترسم ، باور میکنم و امیدوارم
که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد
میخواهم آب شوم در گستره افق آنجا که دریا به آخر میرسد و آسمان آغاز میشود
پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم
و گرنه می شکنیم بالهای دوستی مان را

از نظر زیبای شما سپاسگذارم. واقعا لذت بردم. من هم معتقدم دوستی یکی از زیباترین جلوه های آفرینش و عشق موهبتی خدایی است که تجربه آن انسان را متکامل تر میکند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد