با اجازه تو
جای خالیت را
به انتشار بوی شاخه گلی
هدیه کردم
بدون تو اینجا
قلبم
ته مانده آرزوهایش را
بدرقه میکند
و امیدم
ناامیدانه نفسهای گرمت را
به روی کاغذ چرک مقابلش
حک میکند
و بعد
به اجاق خاموش خاطرات خویش
پرتاب میکند
از تو چه پنهان
دوباره بغض کرده ام
باید وضو بگیرم
از بس اذان چشمان تو را نشنیده ام
تمام نمازهای نگاهم
قضا شده است !
؛؛ نمیدونم این از کیست اما جالب بود گذاشتم اینجا ؛؛
درشب فاصله ها، خاطره مهمان من است
یادتو روشنی کلبه ویران من است
بغض یاران بشکسته است کنون در بر ابر
باغ جان منتظر بارش باران من است
گریه دارم نرسد ماه دل افروز خیال
حجم شب سایه فکن بر دل بیمار من است