و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

فردوسی بزرگ کهِ درود و داد و دَهِش یزدان بر او باد

در این خاک زرخیز ایران زمین

نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود

وز آن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان

گنه بود آزار کس پیششان

همه بنده ناب یزدان پاک

همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریایی نژاد

ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ بود

گدایی در این بوم و بر ننگ بود

کجارفت آن دانش و هوش ما

که شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان

کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم جوار؟

خرد را فکندیم این سان زکار

نبود این چنین کشور و دین ما

کجا رفت آیین دیرین ما؟

به یزدان که این کشور آباد بود

همه جای مردان آزاد بود

در این کشور آزادگی ارز داشت

کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر

گرامی بد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن در این بوم و بر لانه داش

نه بیگانه جایی در این خانه داش

از آنروز دشمن بما چیره گشت

که ما را روان و خرد تیره گشت

از آنروز این خانه ویرانه شد

که نان آورش مرد بیگانه شد

چو ناکس به ده کدخدایی کند

کشاورز باید گدایی کند

به یزدان که گر ما خرد داشتیم

کجا این سر انجام بد داشتیم

بسوزد در آتش گرت جان و تن

به از زندگی کردن و زیستن

اگر مایه زندگی بندگی است

دو صد بار مردن به از زندگی است

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم

برون سر از این بار ننگ آوریم

نظرات 4 + ارسال نظر
دوست یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 16:36

بسیار شعر پر مغزی بود. انتخاب کننده آن هم بسیار زیبا عمل کرده است. متشکرم

رهگذر یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 16:37

خدا رحمت کند فردوسی را . انگار این شعر در همه زمان ها کاربرد دارد.

حسین دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:15

عجب شعر جالبی فردوسی سروده. خیلی باحال بود. از فردوسی خیلی دور افتاده ایم.

سعید پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:10

من بارها و بارها این شعر و خوندم ولی هر بار می خونم بازم گریه ام می گیرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد