و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

لبخند روز ( شنبه )

* دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد. معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد زیرا با وجود اینکه پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد. دختر کوچک پرسید: پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟ معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است. دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم. معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟ دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید.

* یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد. ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد. از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟ مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود. دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده. 

عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشویق می‌کرد که دور هم جمع شوند. معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید : این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله. یکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده.

* معلم داشت جریان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد. براى این که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر شود گفت بچه‌ها! اگر من روى سرم بایستم، همان طور که مى‌دانید خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمز مى‌شود. بچه‌ها گفتند: بله معلم ادامه داد: پس چرا الان که ایستاده‌ام خون در پاهایم جمع نمى‌شود؟ یکى از بچه‌ها گفت: براى این که پاهاتون خالى نیست.  

* بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست. در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچه‌ها رویش نوشت: هر چند تا مى‌خواهید بردارید! خدا مواظب سیب‌هاست.

نظرات 6 + ارسال نظر
من شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:52

مردان باهوش کمتر خیانت می‌کنند.
یک تحلیل جدید از جریان‌های اجتماعی نشان می‌دهد که مردان با هوش به دلیل رشد تکاملی، کمتر به همسران خود خیانت می‌کنند.
به گزارش ایسنا، محققان در یک دانشگاه انگلیسی با انجام تحقیق جدیدی دریافته‌اند، مردانی که ضریب هوشی بالاتری دارند، به تک همسری و وفاداری طبیعی ارزش و بهای بیشتر می‌دهند، اما به نظر می‌رسد که این ارتباط بین ضریب هوشی و وفاداری جسمی در زنان دیده نمی‌شود.
این الگوها از سوی دکتر ساتوشی کانازاوا در دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی لندن کشف شده و در مجله «سوشیال سایکولوژی کوآرترلی» به چاپ رسیده است.
وی در این تحقیق دو پژوهش بزرگ انجام شده در آمریکا را که به بررسی ایده‌های اجتماعی و ضریب هوشی هزاران نوجوان و بزرگسال پرداخته بودند، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
دکتر کانازاوا ادعا می‌کند که ارتباط ضریب هوشی و گرایش به تک همسری در مردان ریشه در رشد تکاملی آنها دارد.

من شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:02

روز مرد مبارکباد
پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟"
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو بلند گفتی:"زهرمار!"
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود
در پارک، به خاطر بودن تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده می دادی
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!
تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده
عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است
.
.
مردی به من نشان بده تا امروز را به او تبریک بگویم.

ضمن تشکر بنظر خیلی مطلب یکطرفه و فمینیستی هست. اوضاع این ور هم بهتر نیست.

دوست شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:03

بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. (رودی).

سارا شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:52

چند نفر؟ چند نفر هست توی زندگی تان که قلبتان را لبریز کند از حس اینکه این زندگی، این خراب شده هنوز ارزشش را دارد؟ ارزش یک روز دیگر، ارزش یک تلاش دیگر، ارزش یک بار دیگر را؟

ROSE چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:14

“A few times in my life, I’ve had moments of absolute clarity. When for a few brief seconds...

حمید یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:26

حکمت
وقتی کسی ناراحتت می کنه 42 تا ماهیچه استفاده میشه تا اخم کنی! اما فقط 4 تا ماهیچه لازمه که دستت رو دراز کنی و بزنی پس کله ش !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد