فرارو- اقتصاد ایران در آینده با چه چالشهایی روبرو است؟ این پرسشی است که دکتر مسعود نیلی استاد برجسته اقتصاد سعی دارد با روایتی علمی به آن پاسخ دهد. وی خود را در جایگاه راوی قرار میدهد و در تلاش است که حکایتی واقعبینانه از آینده اقتصادی ایران را بازگو کند.
حکایت مفصل نیلی که روز گذشته در سایت رستاک منتشر شد به دنبال بررسی پنج پدیده چالش برانگیز در ساختار اقتصادی ایران است، پنج پدیدهای که به گفته وی در جای خود قابل شنیدن و خواندن است. وی "همه" را مخاطب خود میداند و با بیان ساده و قابل فهم چالشهای پیشرو را عرضه میکند.
مقاله نیلی با عنوان "زبان حالِ حکایت های آیندۀ اقتصاد ایران" پنج حکایت از چالشها عرضه میکند و دریک حکایت نیز به جمع بندی و نتیجه گیری میپردازد. از دید نیلی این پنج چالش عبارتند از: اشتغال و تصویر آینده، رونق نفتی و کم رونقی اقتصاد، یارانهها، اقتصاد چینی شکننده و سلیقه و روزمرگی یا اتکاء به علم و تجربه.1- نیلی در بررسی چالش اول یعنی اشتغال و تصویر آینده از تحلیل هرم جمعیتی کشور آغاز میکند و از افزایش بیش از حد زاد و ولد در سالهای 60-65 سخن میگوید.
وی سپس به بررسی تبعات این موج جمعیت پرداخت و این نسل را عمدتا متولدین خانوارهایی دانست که فشار سنگین اقتصادی دوران جنگ تحمیلی را بدوش کشیدهاند و در نتیجه فاقد منابع کافی برای پرورش فرزندان خود بودهاند.
نیلی در ادامه یادداشت خود به پیامدها و نیازهای آن موج جمعیتی که اکنون جوان شدهاند پرداخته است. وی یکی از این اساسیترین نیازها را کار دانست و نوشت: «پیشبینی میشد که پس از اتمام تحصیلات متوسطه، بخش اصلی این جوانان وارد بازار کار شوند و بقیه به ادامه تحصیل در مقطع آموزش عالی بپردازند.»
این اقتصاددان پس از بررسی میزان اشتغالزایی و هرم جمعیتی معتقد است که میزان جمعیت جوان و جویای کار در سالهای اخیر افزایش یافته است اما تقاضا برای کار آنگونه که پیش بینی میشد نبوده است.
وی در بررسی دلیل این مسئله آن را اینگونه بیان کرد؛ بخش بسیار بزرگی از جوانان با مشاهده شرایط نامناسب بازار کار از یک طرف و توسعه ظرفیت آموزش عالی از طرف دیگر، ترجیح دادهاند که ورود به بازار کار را به تعویق انداخته و سطح تحصیل خود را به امید بدست آوردن فرصت شغلی بهتر در آینده ارتقاء دهند.
وی همچنین وجود شاغل را به معنای نبود فقر ندانست و نوشت: «بررسی وضعیت شغلی سرپرستان خانوارهای زیر خط فقر نشان دهندۀ آنست که بر خلاف تصور اولیه، درصد کوچکی از خانوارهای زیر خط فقر، دارای سرپرست بیکار هستند و بخش اصلی فقرا (در شهر 67% و در روستا 52%) شاغلند.!»
با این مقدمات نیلی چالش کار را در آینده اقتصاد ایران اینگونه روایت کرد: «طی سالهای نه چندان دور آینده، بازار کار با هجوم نیروی کار جوان، تحصیلکرده و با درصد بالایی از زنان، مواجه خواهد شد. اقتصاد ما یا باید خود را برای تبعات "فقر وسیع" ناشی از بیکاری گسترده و با درآمدزایی پایین شاغلین آماده کند و یا آنکه با ایجاد تغییراتی اساسی در اولویتها و سیاستهای جاری، محیط کسب و کار را، تا هنوز فرصت باقیست، آماده ایجاد ظرفیت شغلی سالانه بیش از یک میلیون و صد تا یک میلیون و دویست هزار شغل کند.»
2- دومین چالش مورد بررسی مسعود نیلی رونق نفتی و کم رونقی اقتصاد است. وی این چالش را با استفاده از افزایش بیش از اندازه درآمد نفتی ایران در سالهای 88-84 بررسی کرد و آن دوره را از لحاظ درآمد ارزی نفت رویایی دانست، اما بنا به گفته نیلی این درآمد رویایی نتوانست مشکلات را حل کند و اقتصاد ایران نتوانست خود را با تجهیز منابع برای سالهای نسبتا دشوار آماده کند.
نیلی در اینباره نوشت: «در ابتدای دوره رونق نفتی، چارچوبهای قانونی و به طور خاص ماده قانونی مربوط به حساب ذخیره ارزی، رویکردی محتاطانه را در مصرف درآمدهای ارزی تعیین میکرد. اما تلقی تصمیمگیرندگان آن بود که با صرف درآمدهای ارزی برای رفع نیازهای جامعه و به ویژه بکارگیری آن در تأمین نیازهای مناطق محروم و کمتر توسعه یافته، میتوان مسیری میانبُر برای توسعه کشور و تحقق عدالت اجتماعی ترسیم کرد.»
وی نتیجه این شرایط را افزایش مخارج ارزی و بودجهای و در نهایتا شیوع "بیماری هلندی" که ویژگیهایش کاهش رقابتپذیری، افت رشد تولید، افزایش قیمت زمین و ساختمان و افزایش نرخ تورم است، دانست که این شرایط بی رونقی اقتصاد داخلی را رقم زد.
3- سومین موضوع مورد بررسی این استاد دانشگاه مسئله یارانهها است موضوعی که هم اکنون در جامعه به شدت مورد بحث است. نیلی معتقد است که اصلاح قیمت انرژی و انطباق آن با قیمتهای قابل مقایسه بینالمللی و تنظیم مناسب آن با تحولات سایر قیمتها در اقتصاد داخلی یک ضرورت اجتنابناپذیر و قطعی است.
وی تصمیمی در مورد افزایش قیمت انرژی و اجرای آن را کاری بسیار ساده و قابل انجام ظرف مدت بسیار کوتاه دانست و نوشت: «آنچه این تصمیم را بسیار دشوار ساخته و برای سالیان متمادی به تعویق انداخته، نحوه مواجهه با پیامدها بوده است.»
نیلی به شکل مفصلی به بررسی سناریو حذف یارانه انرژی میپردازد وتبعات آن را بیان میکند. وی معتقد است برای انجام این کار یک برنامه درست، دقیق و کامل نیازمند است که این برنامه حداقل هم اکنون دیده نمیشود.
این استاد دانشگاه در پایان بررسی خود اینگونه نتیجه میگیرد؛ معمای تلخی که اقتصاد ما با آن مواجه است آنست که، تا وضعیتِ عمومی اقتصاد مثلاً تحت تأثیر افزایش اولیه قیمت نفت خوبست و شرایط برای انجام اصلاحات اقتصادی مناسب، کسی انگیزهای برای تغییر ندارد. وقتی شرایط بد است و عدم تعادلها، علامت آشکار به اصلاح میدهند، شانس موفقیت کم است.
وی افزایش قیمت انرژی حتی با فرض طرحی مناسب و اجرای خوب را نیازمند یک دورانگذار حداقل پنج ساله برای تطبیق با شرایط جدید دانست که در این فاصله سختیهایی بر اقتصاد تحمیل خواهد شد.
نیلی ویژگی اصلی این دوران را افزایش سطح عمومی قیمتها و کُندی فعالیتهای اقتصادی بهمراه یک بازتوزیع به نفع گروههای کمدرآمد روستایی و به ضرر قشر متوسط و پردرآمد شهری عنوان کرد.
4- چهارمین مسئله مورد نظر مسعود نیلی چالش "اقتصاد چینی شکننده" است. وی معتقد است دنیا امروز با پدیدهای بنام "چین" مواجه است که با سرعت بازارها را میگیرد و سهم خود را از اقتصاد جهانی افزایش میدهد.
وی در این بررسی خود به سیاسیت تثبیت نرخ ارز پرداخت و آن را عاملی برای چینی شدن اقتصاد ایران دانست و نوشت: «در کشور ما، برای دوره طولانی، برداشتی وجود داشته و دارد که (برخلاف چین) افزایش ارزش پولی ملی، بهر شکل ممکن، نشاندهنده قدرت اقتصاد است. بنابراین، تلاش شده است که نرخ ارز علیرغم وجود تورم به مراتب بالاتر از کشورهای طرف تجاری، تثبیت شود که نتیجه آن ارزانتر شدن کالاهای وارداتی در مقایسه با کالاهای تولید شده در داخل از یک طرف و گرانتر شدن نسبی کالاهای ایرانی در مقایسه با سایر کالاهایی که به بازار جهانی عرضه میشوند از طرف دیگر بوده است.»
نیلی پس از بیان این مقدمه عنوان کرد که اتخاذ سیاست عدم تغییر نرخ ارز متناسب با تفاوت تورم داخلی و جهانی، آغوش اقتصاد ما را مشتاقانه به روی کشورهای خارجی گشوده است که حاصل آن، هر چه بزرگتر شدن تراز تجاری بدون نفت به نفع کشورهای خارجی و به ضرر اقتصاد کشورمان بوده است.
وی سپس روابط سیاسی ایران با کشورهای اروپایی ایران را مدنظر قرار داد و تعارضات سیاسی ایران با غرب را عامل دیگری برای افتادن ایران در دام اقتصاد چینی دانست.
نیلی نوشت: «بهر حال، به نظر می رسد که با توجه به سیاست نرخ ارز از یکسو و تشدید تعارضات با کشورهای دیگر از سوی دیگر، بخش تولید در اقتصاد ما به تدریج به کام اقتصاد چین فرو خواهد رفت و ظرفیت ایجاد اشتغال به مرور کاهش خواهد یافت. چینی شدن اقتصاد کالاییِ ایران، به هیچ وجه با ضرورت های ایجاد اشتغال در مقیاسهای بزرگ ذکر شده در قسمت اول این نوشته سازگار نیست.»
5- این استاد اقتصاد پنجمین چالش اقتصاد ایران در آینده را "سلیقه و روزمرگی یا اتکاء به علم و تجربه" دانست. وی معتقد است که پذیرش علم به عنوان مهمترین عاملی که میتواند در حل مسائل اجتماعی به ما کمک کند به هیچوجه به معنی آن نیست که "نسخههایی" عمدتاً پیچیده شده در کشورهای دیگر قرار است مبنای حل مسائل بومی ما باشند.
نیلی نوشت: «علم "چارچوبی" فراهم میکند که در محدوده آن، راهحلهای "بومی" برای مسائل پیدا میشود. این به معنی آنست که علم در حوزه اجتماعی، رقیبی برای راهحلهای بومی نیست. در این قسمت تنها به اندازهای که به مسائل آینده اقتصادی کشور مربوط میشود به آن میپردازیم.»
نیلی بررسی علمی را در برابر اتکا به سلیقه فردی و روزمرگی قرار داد و نوشت که اقتصاد، حاصل انباشت تلاش چارچوبدارِ دانشمندان در اقصی نقاط جهان است که جایگزینی ندارد و محروم شدن از بکارگیری آن، تنها راه سلیقه و روزمرگی را برای مواجهه با مسائل باز میکند.
6- بخش پایانی مقاله بسیار مفصل مسعود نیلی از 14بند طولانی تشکیل شده است که نگارنده به جمع بندی کل بحث خود پرداخته است، نیلی در بند پایانی این بخش حکایتی بیان کرد که وضعیت کنونی اقتصاد ایران را به آن شبیه دانست.
نیلی نوشت: «این نوشته طولانی را میتوان به منزله یک هشدار تلقی کرد. فرض کنید کسی به اهالی یک منطقه مسکونی مثلاً یک شهرک هشدار بدهد که براساس اطلاعاتی که دارد، سِیلی بزرگ در راه است و اگر به این آبادی برسد، "همه چیز" را با خود خواهد برد. گروهی از اهالی این آبادی، آجرها و سنگها و دیگر مصالحی را که میتوان برای ساختن سیلبند استفاده کرد، به سمت یکدیگر پرتاب میکنند و هر بار که تیر به هدف میخورد، شادی زایدالوصفی در چهره آنها پدیدار میشود و گروهی دیگر به قصهگویی و بازی مشغولند. در حالی که امواج سیل، هر لحظه نزدیک و نزدیکتر میشود. راستی اگر آنها میدانستند که این سیل با آنان چه خواهد کرد، باز هم اینگونه رفتار میکردند و همچنان به بازی و دعوا میپرداختند؟»
وزیر علوم دولت احمدی نژاد با فاصله چند روز از تصفیه گسترده رؤسای دانشگاهها، این بار سمت و سوی حمله خود را متوجه نهاد دانشگاه و کارکرد آن کرد و با بهکارگیری ادبیاتی غیر متعارف، هشدار داد که اگر در دانشگاهی مراسم مذهبی برگزار نشود، یا صدای اذان ظهر در آن بلند نشود و یا نمازخانه نداشته باشد، باید با خاک یکسان شود! وی در سخنانی گفت: "اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که در آن متدینین، فرهنگ انتظار و فرهنگ بسیج مورد تمسخر قرار گیرد، اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که صدای اذان ظهر در آن بلند نشود به بهانه اینکه به کلاسهای درس آسیبی نرساند، اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که روحانی نتواند در آن وارد شود، اگر دانشگاهی باشد که نه تنها مسجد بلکه یک نمازخانه نیز نداشته باشد که بتوان نماز جماعت را اقامه کرد و ... . اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که نه تنها در تمام ماه محرم و صفر بلکه در تمام طول سال کوچکترین مراسم مذهبی نیز در آن برگزار نشود و به جایش در چهارشنبه آخر سال گفته شود که اشکال ندارد برقصید و پایکوبی کنید ... خوب است چنین دانشگاهی اصلا وجود نداشته باشد چون اگر این دانشگاه وجود داشته باشد مردم ایران، دانشجویان، اساتید و کارکنان دانشگاه آن را با خاک یکسان میکنند. "
عصرایران
آقای وزیر! دانشگاه را با خاک یکسان نمی کنند ، اصلاح می کنند
این اظهارات از زبان وزیری بیان شده است که طبق وظیفه مسئول فرهنگ و آموزش عالی کشور است و اگر بر این باور باشیم که دانشگاه مرکز انسان سازی است ، آقای وزیر علوم نیز یکی از معدود وزیران کابینه است که می توان به ایشان لقب سازنده داد ، نه لقب ویرانگر!
عصر ایران - آقای کامران دانشجو وزیر علوم ، تحقیقات و فناوری روز یکشنبه در حاشیه مراسم اقتتاح طرح های عمرانی دانشگاه علم و صنعت سخنانی ایراد داشت که بخشی از آن سخنان به نقل زیر است :
" اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که در آن متدینین، فرهنگ انتظار و فرهنگ بسیج مورد تمسخر قرار گیرد، اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که صدای اذان ظهر در آن بلند نشود به بهانه اینکه به کلاسهای درس آسیبی نرساند، اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که روحانی نتواند در آن وارد شود، اگر دانشگاهی باشد که نه تنها مسجد بلکه یک نمازخانه نیز نداشته باشد که بتوان نماز جماعت را اقامه کرد و ... اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که نه تنها در تمام ماه محرم و صفر بلکه در تمام طول سال کوچکترین مراسم مذهبی نیز در آن برگزار نشود و به جایش در چهارشنبه آخر سال گفته شود که اشکال ندارد برقصید و پایکوبی کنید ... اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که در یک اردوی دانشجویی ماشین را نگه می دارند و به دانشجویان میگویند "حالا میتوانید بروید پایین و شروع کنید" و سپس آهنگ مبتذل میگذارند و مراسم آنچنانی برگزار میکنند، در یک کلام می گویم خوب است چنین دانشگاهی اصلا وجود نداشته باشد چون اگر این دانشگاه وجود داشته باشد مردم ایران، دانشجویان، اساتید و کارکنان دانشگاه آن را با خاک یکسان میکنند."
این اظهارات از زبان وزیری بیان شده است که طبق وظیفه مسئول فرهنگ و آموزش عالی کشور است و اگر بر این باور باشیم که دانشگاه مرکز انسان سازی است ، آقای وزیر علوم نیز یکی از معدود وزیران کابینه است که می توان به ایشان لقب سازنده داد ، نه لقب ویرانگر!
و دقیقا از همین زاویه است که می توان بر اظهارات اخیر آقای دانشجو نقد وارد کرد . روح کلی اظهارات آقای دانشجو درباره ضرورت توجه به معنویت و حضور فرهنگ بسیجی در دانشگاه ها ( البته در کنار سایر دیدگاه ها ) مساله ای مورد مناقشه نیست ، اما لحن آقای دانشجو درباره " با خاک یکسان کردن هر دانشگاهی که فاقد روحیه بسیجی باشد " نه تنها کمکی به توسعه و پیشبرد فرهنگ بسیج در دانشگاه نمی کند بلکه بر عکس دقیقا همان دستاویز مخالفان فرهنگ بسیج است که سال هاست شعار " خشونت طلبی و بی منطقی " بسیج و فرهنگ بسیجی را سر می دهند . آیا غیر از این است ؟
دانشگاه مرکز و مامن علم و دانش است و هم از این رو در این محیط علمی تنها باید با ابزار علم و منطق سخن گفت و فعالیت داشت و اگر شخص یا گروهی بخواهد در کار خود با ابزارهای دیگری همچون سیاست بازی ، دسته بندی سیاسی ، خشونت طلبی ،تمامیت خواهی ، رانت خواری ، آشوب گری و... فعالیت کند ، ممکن است که چند صباحی بتواند با تکیه بر ابزارهای خود جو غالب را برباید ، اما تجربه تاریخ نشان داده در نهایت میدان داری اصلی از آن گروهی خواهد بود که با تکیه بر ابزارهای منطقی میدان بازی فعالیت می کنند .
اگر آقای وزیر بر این باور است که آنچه گفته ، نواقص موجود در برخی دانشگاه هاست ، راهش این نیست که آن دانشگاه ها با خاک یکسان شوند بلکه وزارتخانه ای که عهده دار "آموزش عالی" در کشور است ، می بایست به اصلاح و آموزش و رفع نواقص بپردازد نه این که وزیرش صورت مساله را پام کند و به جای این که بگوید "اگر چنین دانشگاهی وجود داشته باشد ، باید به اصلاح آن همت بگماریم" ، یکراست سراغ بولدوزر تخریب می رود و از "با خاک یکسان شدن دانشگاه" سخن می گوید.
آیا چنین ادبیاتی در شأن وزیری است که هدایت آموزش عالی کشور و میلیون ها دانشجو و استاد فرهیخته را بر عهده دارد؟ آیا این یک ادبیات دانشگاهی است؟
وانگهی اظهارات آقای وزیر درباره " با خاک یکسان کردن " ، چون از زبان یک مقام عالی رتبه دولتی بیان شده می تواند در تبلیغات خارجی رسانه ها و کشورهای دشمن نیز مورد استفاده قرار گرفته و به عنوان سندی دال بر خطرناکی دولت حاکم بر ایران مطرح شود .
اگر فردا رسانه ای صهیونیستی با نقل اظهارات آقای دانشجو درباره دانشگاه های ایران بنویسد که : " بفرمایید ! شاهد از غیب رسید . ما سال هاست که می گوییم که جمهوری اسلامی اگر به سلاح هسته ای دست یابد اسراییل را نابود می کند . بفرمایید ! این هم دلیلش . مسئول ستاد انتخاباتی آقای احمدی نژاد و یکی از نزدیک ترین یاران حلقه دولت آقای احمدی نژاد در اظهارات خود دانشگاه های داخل ایران را تهدید به نابودی می کند ! ببینید فردا اگر چنین حکومتی به بمب اتم دست یابد آیا لحظه ای در نابودی ما درنگ می کند !؟ "
در برابر این سخنان واقعا چه استدلال و دلیل و منطقی می توان آورد تا در عرصه جنگ نرم بتوان از پس پروژه " ایران هراسی " برآمد؟
مخلص کلام آن که مسوولان ، هر چه در رده های بالاتری قرار بگیرند ، به همان میزان باید مراقبت بیشتری بر نحوه سخن گفتن و ادبیات خود داشته باشند تا از یک سو ، جلوی سوء تفاهم های داخلی گرفته شود و از دیگر سو ، گزک به دست بیگانگان داده نشود.