و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

حداقل من پاسخ را نمی دانم.

چنر روز قبل در یک مهمانی ساده بودیم. جوانی از میهمانان سوالات عجیبی می کرد. سوالاتی که برای خود ما هم بعضا طرح میشود ولی به هر دلیلی از پاسخ دادن به آن طفره می رویم. شاید می ترسیم. نمی دانم. شاید از اینکه ستون های برپا شده اعتقادات و باورهایمان ناگهان سست و حتی بریزد نگرانیم. نمی دانم.  

من هرچه گفتم خودم هم درک می کردم توجیهات است و بس. خودم هم در بیان دلائلم دچار لکنت زبان می شدم. مگر میشود با آنچه باور نداری و یا حداقل دچار تشکیک شده ای کسی را اقناع کنی. وقتی مطمئنیم کم میآوریم چه رسد به این وضعیت. 

سوال می کرد آیا کسی پیدا میشود که در باره دین و اعتقاداتش تحقیق کرده است و اگر هست چند نفرند؟ حال اگر ما بخواهیم درخصوص مبانی اعتقادیمان بررسی و تحقیق کنیم باید سراغ دانشمندان این حرفه برویم. باز می گفت مگر نه این است که عموم دانشمندان این دیار در این دو سال اخیر نمره عدم قبولی از وجدان بشریت گرفته اند. حال که مفسر و مراد و نظریه پرداز خود به انحراف رفته است چگونه باید به این مبانی اعتماد کرد. مگر نه این است که هرچه داریم از این هاست. و اینها.... پس چگونه ....  

چگونه است که آنانکه از همه بصیرترند از همه خطاکارترند. پس به چه کسی باید اقتدا کرد. آنانکه در بدیهیات که همه می بینند و میدانند به خطا میروند وای به مواردی که ما نمی دانیم و لاجرم باید به آنها اعتماد کنیم. معلوم است چیزی در نمی آید.

هرچه گفتیم برای یافتن حقیقت تنها راه دیدن ره روان آن نیست و ... مورد قبول واقع نشد که نشد. ولی واقعا چه رشدی این نسل کرده است. البته راستش ما هم در کلاس های مرتبط استاد را به مرز جنون می رساندیم. گاها استاد به داد و بیدا متوسل میشد و انواع لعن و نفرین را حواله ما میکرد. بگذریم. واقعا چطور باید به این نسل جواب دهیم که آنچه از دین و تقوی و پرهیزکاری و به داد مظلوم رسیدن و ناحق نکردن و عدل علی و... گفتیم همه مربوط به گذشته است و برای حفظ خودمان و اطرافیانمان همه را میتوان فدا نمود. همه را به اسم مصلحت میشود کنار گذاشت. بهر حال هرکه کرده بیاید و پاسخش را هم بدهد. ما که نیستیم.

نظرات 5 + ارسال نظر
دوست جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:35

همیشه سوالات جوانان زیاد بوده است و الان مخصوصا در این ایام بسیار زیاد و ما هم پاسخ ناتوان. فکر میکنم کم کم دارد بساط خرافات جمع میشود.

با سلام - من هم معتقدم بساط خرافات در حال جمع شدن است و لیکن دین شفاف و مطهر و رحمت در حال ظهور کردن. پس نگرانی ندارد و باید بشارت داد.

علی سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:00

با سلام - نگران نباشید الان هیچکس نمیداند به مردم و جوانان چه بگوید. ما هم به خودمان نمیدانیم چه بگوییم. پاسخ ها روشن است. مردم خود میدانند

مورچه چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:41

ارتباطات انسانی
تنهائید ویا دوستان بسیار کمی دارید ؟ آیا در ارتباط برقرار کردن مشکل دارید ؟ آیا وقتی به مشکل می خورید کسی نیست که کمک کارتان باشد ؟
وقت آن است که به خودتان و ذهن خود رجوع کنید . چقدر به اطرفیانتان توجه می کنید و برایتان مهم هستند ؟ چقدر از اطرافیان اطلاعات دارید و مناسبت ها را به یاد می آورید . چقدر به جزئیات توجه می کنید . اصولا برونگرا هستید یا درونگرا . اوقات فراغت را چگونه سپری می کتید پای کامپیوتر ، تلویزیون و گیم می نشینید یا تفریحات بیرون را انتخاب می کنید .وقتی بیرون می روید به مکانهای مهم وافراد توجه می کنید؟ توان دادن یک آدرس درست را دارید . می توانید در زمینه های مختلف کمک موثر باشید ؟ وقت آن است که به مقوله دوستی جدیتر بپردازید. آیا یک حلقه کوچک دوستان صمیمی می خواهید و یا نفس ارتباط کردن برایتان مهم است ؟
مقوله ارتباطات انسانی از سنین بسیار پائین اهمیت می یاد آنقدر مهم و حساس که قسمت بزرگ شخصیت بچه ها را شکل می دهد ، هرچه سن بالاتر می رود ترس از ارتباط بیشتر و محدودیتهای و حصارهای بیشتری برای خود و اطرافیانمان قائل می شویم . واقعیت آن است که بدون داشتن روابط خوب ، دائمی و سالم زندگی برایمان بسیار دردناک می شود . وقتی نتوانیم شادیها ، دردهاو تجربیات خود را با دیگران سهیم شویم وقتی نتوانیم ترسها ، بی مهریها و علاقه مندیها را بازگو کنیم زندگی بسیار کسل کننده می شود ، پس برای خود دوستانی بیابید از لحظه های ارتباط هر چند کوتاه در صف نان هم غافل نشویم ، چراکه ارتباط خوراک روح است و انسان ذاتا مایل به پیوستن است نه از هم گسیختن . مرسی

مورچه چهارشنبه 7 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:07

چرا مریخ و ونوس با هم برخورد می کنند . اثر پرفسور جان گری
جدیدا کتاب فوق را مطالعه می کردم ، این کتاب ادامه مردان مریخی ،زنان ونوسی است . کتابی درخصوص استرسها و نقش هورمونها در بدن زنها و مردها ؛ آقای پرفسور مهمترین هورموتها را تستسترون ، آدرنالین ، کورتیزول واکسی توسین می داند و موارد زیر را مهم می داند.
1- یک مرد وقتی احساس کند که نمی تواند از عهده توقعات یک زن برآید علاقه اش را از دست خواهد داد.
2- عواطف باعث قوی تر شدن حافظه زنان می شود.
3- تستسترون هورمونی مریخی است که به مرد احساس قدرت و خوشی می دهد و مهمترین هورمون جنسی مردانه است و در میزان تحریک جرات ، رقابت ، خرد و قدرت طرح و مدیریت ایده های نو اثر می گذارد.
4- اکسی توسین (هورمون نوازش) در ونوس ، هورمون احساس خوشی و خوبی و هورمون عشق و پیوند است.
5- یک زن میزان چربی بیشتری نسبت به یک مرد دارد و همین ویژگی است که به آنان انرژی بی پایانی می دهد.
6- اولویت بندی مانع از آن می شود که مردها احساس عجز و ناتوانی در کارها کنند ، اما درعین حال توانایی آنها در برقراری ارتباط را نیز محدود می کند.
7- هر چیزی که به یک مرد احساس موفقیت دهد ، سبب جلب توجه او و افزایش سطح انرژی اش خواهد شد.
8-یک مرد تنها می تواند 10درصد از حس خوبی و خوشی یک زن را تامین کند بقیه به خود زن بستگی دارد.
9- آمیختن احساسات با حل مشکل واقعا نتیجه بخش نخواهد بود.
10 - همیشه بعد از درخواست موکول کردن بحث به زمانی دیگر ، جهت حل منازعه حداقل 12 ساعت صبر کنید.
11- دانستن اینکه چه زمانی زبانتان را نگاه دارید ، بسیار قدرتمندترازگفتن حقایق خواهد بود.
12- وقتی که زوج ها باهم صحبت نمی کنند هرکاری هم که مرد انجام دهد هرگز به اندازه کافی مورد پسند زن قرار نمی گیرد.
13- یک قانون اساسی در مراودات دو جنس این است که مرد نباید بیشتر از زن صحبت کند.
14-زنانی که تنها بوده و شاد زندگی می کنند ، اصلاح مهمی را در خود انجام داده اند،آنها انتظار نیاز به یک مرد برای شاد شدنشان را رها کرده اند ،مشکل موجود با چنین زنانی این است که آنها در را بر روی یک همسر رمانتیک که می تواند آنها را از حالت شاد ، به شادتر منتقل سازد بسته اند.
نظر خواننده : اگر در زندگی خود احساس یکنواختی ، کسالت ، ناشادی و عدم قدردانی می کنید همه تقصیرات را به گردن دیگری نیندازید شاید سبک زندگیتان ، ورزشتان ، علاقه مندیتان و دوستانتان را دست کم گرفته و دیگری را صرفا مسوول می دانید. باید تکانی به خود و زندگیتان بدهید شاید افق های جدیدی بر روی شما باز شود.

مورچه شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:59


جوجه اردک زشت

جوجه اردک زشت ، قوی زیبایی بود. او زشت به نظر می آمد برای آنکه از بد حادثه قاطی یک دسته اردک شده بود.بر خلاف آنچه به نظر می رسید او زیبا بود ولی تنها در پایان داستان این را می فهمد، آن هم وقتی که دیگر جوجه نیست( بلوغ ) و در دریاچه ای شنا می کند و مردم او را با انگشت به هم نشان می دهند و او برای اولین بار در انعکاس آب زیبایی اش را در می یابد.
من این داستان را خیلی دوست دارم. داستان عجیب جوجه اردکی که اصلا اردک نبود . گاهی فکر می کنم که داستان همه ی ما شبیه آن جوجه اردک زشت است و درون هرکدام از ما قوی زیبای منحصر به فردی است که در تقابل با جامعه ای خشن فردیتش را از دست می دهد و قاطی اردک ها به فراموش سپرده می شود. او بارها و بارها زمین می خورد، له می شود و تحقیر می شود و مردم او را با انگشت نشان می دهند و ریشخندش می کنند . آنها از او انتظار دارند که شکل اردکی باشد که نیست.دردناک تر آن که خودش هم تصویر خود را در آب ندیده است و نمی داند کیست.او سردرگم و تحقیر شده و بیهوده تلاش می کند که اردک خوبی باشد ، اما نتیجه نمی گیرد برای اینکه اردک نیست.او یک قوست!.
دنیا پر است از جوجه اردک های زشتی که هرگز نمی فهمند که اردک نبوده اند: کارمند های معمولی ای که می توانستند کارگردان موفقی باشند ، کارگرانی که می توانستند کارشناس باشند، مدیران ناخوشنودی که باید نقاش یا شاعر می شدند ، زنان و شوهرانی که در نارضایتی در کنار هم پیر می شوند و هرگز نمی فهمند که ....... باز بوده اند، حسابدارانی که از ریاضیات متنفرند و می توانستند طراح لباس باشند، زن های خانه داری که می توانستند خلبان هواپیما باشند. دنیا پر است از کسانی که قهرمان زندگی خود نبوده اند، نشده اند، نتوانسته اند، نفهمیده اند و به هر دلیلی آن چیزی که باید باشند نشده اند .
دنیا پر است از جوجه اردک هایی که عمری را در ناخشنودی و تکرار زندگی می کنند و می میرند بدون آنکه تصویر واقعی خود را ببینند . .. .
اما دنیا را اردک های زشت نمی سازند . دنیا را قوهای زیبایی می سازند که زیر بار کلیشه ها و باید ها ونباید ها ،آرزوهایشان را فراموش نکرده اند و تاوانش را هم داده اند. اردک های زشت آنها را طرد کرده اند ولی آنها راه خودشان را دنبال کرده اند .مثال ها فراوانند ،آلبرت انشتین از دانشگاه اخراج شد ولی فیزیک را با فرضیه هایش دگرگون کرد.ونگوک در سراسر زندگی اش حتی یک تابلو هم نفروخت اما امروز آثارش میلیون ها دلار ارزش دارد،گابریل گارسیا مارکز برای نوشتن رمان صد سال تنهایی سه سال در را بر روی خودش بست . در این سه سال همسرش برای آنکه از گرسنگی نمیرند حتی پلوپز خانه را هم فروخت اما در نهایت اثری بی مانند خلق شد و برای نویسنده اش جایزه ی نوبل ادبیات را به ارمغان آورد.
این آدمها هیچ نبوغ خاصی نداشته اند، نبوغ آنها در شناخت خود و فریاد کردن خویشتن خویش بوده است. نبوغ آنها در دنبال کردن راه منحصر به فرد خودشان بوده است.نبوغ آنها در تواناییشان در جور دیگری فکر کردن و نپذیرفتن قوانین دنیای اردک ها بوده است. نبوغ آنها در شهامت رو برو شدن با مصایبی که وقتی از گله جدا می شوی در پیش رو داری بوده است .همه ی ما می توانیم قوی زیبایی باشیم. اما تا وقتی نخواهیم قوی درون مان را به رسمیت بشناسیم، جوجه اردک های مفلوک زشتی خواهیم بود. جوجه اردک هایی که زندگی ای را زندگی می کنیم که متعلق به ما نیست . جوجه اردک هایی ترسیده و بی خاصیت و بی بال و پر. جوجه اردک هایی زشت، زشت، زشت.
پی نوشت: هر روز، هر روز که بیدار می شوم و زندگی کثافتی را که می دانم زندگی من نیست از روی ترس و تکرار ادامه می دهم به خودم لعنت می فرستم. هر روز از روزهای زندگی ام که در بی تفاوتی و کسالت می گذرد به قوی زیبایی فکر می کنم که با قساوت و بی رحمی در خودم له می کنم. می دانم که راهی که می روم انتهایش هیچ چیز نیست، ادامه می دهم برای آنکه شهامت تاوان پس دادن را ندارم. بین من و آن قو یک پلک زدن فاصله است اما دریغ ! بین شما هم نیز !
از وبلاگ نسوان مطلقه معلقه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد