و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

کم هزینه ترین لذت های زندگی

 

1. گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

2. سعی کنیم بیشتر بخندیم.

3. تلاش کنیم کمتر گله کنیم.

4. با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.

5. گاهی هدیه هایی که گرفته ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.

6. بیشتر دعا کنیم.

7. در داخل آسانسور و راه پله و... با آدمها صحبت کنیم.

8. هر از گاهی نفس عمیق بکشیم.

9. لذت عطسه کردن را حس کنیم.

10. قدر این که پایمان نشکسته است را بدانیم.

11. زیر دوش آواز بخوانیم.

12. سعی کنیم با حداقل یک ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم. 

 

13. گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.

14. با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.

15. برای انجام کارهایی که ماه ها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه*ریزی کنیم!

16. از تفکر درباره تناقضات لذت ببریم.

17. برای کارهایمان برنامه ریزی کنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته شاید کار مشکلی باشد!

18. مجموعه ای از یک چیز (تمبر، برگ، سنگ، کتاب و... )برای خودمان جمع آوری کنیم.

19. در یک روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.

20. گاهی در حوض یا استخر شنا کنیم.

21. گاهی از درخت بالا برویم. 

22. احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.

23. گاهی کمی پابرهنه راه برویم!

24. بدون آنکه مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی کنیم.

25. وقتی کارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحاناتمان تمام شد، برای خودمان یک بستنی بخریم و با لذت بخوریم.

26. در جلوی آینه بایستیم و خودمان را تماشا کنیم.

27. سعی کنیم فقط نشنویم، بلکه به طور دقیق گوش فرا دهیم.

28. رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم.

29. وقتی از خواب بیدار می*شویم، زنده بودن را حس کنیم.

30. زیر باران راه برویم.

31. کمتر حرف بزنیم و بیشتر گوش کنیم.

32. قبل از آن که مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش کنیم و مراقب تغذیه خود باشیم.

33. چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم.

34. اگر توانستیم گاهی کنار رودخانه بنشینیم و در سکوت به صدای آب گوش کنیم.

35. هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم.

36. احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نکنیم.

37. به دنیای شعر و ادبیات نزدیک تر شویم.

38. گاهی از دیدن یک فیلم در کنار همه اعضای خانواده لذت ببریم.

39. تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه کنیم.

40. از دانسته های خود، دیگران را نیز در استفاده از آنها شریک بدانیم. ممکن است فردا دیر باشد.

  با تشکر از سعید عزیز

نظرات 5 + ارسال نظر
مورچه شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:05

دیشب فیلم thirteen را دیدم فیلمی درباره دختر 13 ساله ای بنام تریسی ، دختری باهوش و درسخوان ، تریسی با دختری بنام ایوی آشنا می شود ، دختری جذاب و مورد توجه پسران و با گذشته ای داغون . روابط تریسی با خانواده بهم می ریزید و دچار مواردی چون س....ک....س ، مواد مخدر ودزدی از فروشگاه می شودو...
غرض از نوشتار فوق توجه به بحث مالکیت و روابط در ایران و غرب است ، در ایران پدر یا نامادری فرزند خود را تا حد مرگ شکنجه می دهند و با کمترین عواقب مواجهند این درحالیست که در همین فیلم 13 مادر وقتی می خواهد دخترش را تادیب کند دختر می گوید که به پلیس زنگ می زند .
مالکیت پیوند محکمی است که بسیار پابرجاست اما به تنهایی ضد رشد است ، پدر ، مادر ، برادر و یا همسری که خود تصمیم می گیرد ،فکر می کند ، خرج می کند و به کسی پاسخگو نیست و می گوید این زن من ، بچه من و مال من است .
این مساله در روابط زناشویی و قرارداد عقد مهمتر است زنان امروز می خواهند در زندگی مشارکت عاطفی بیشری داشته باشند بگویند و شنیده شوند . آنها می خواهند کنترل بیشتری داشته باشند و بجای آنها تصمیم گرفته نشود .
این مساله اگرچه در خانواده های مترقی حل شده است اما در عالم سیاست در بر همان پاشنه می چرخد ، منتخب یا منتخبین مردم آنگاه که به قدرت می رسند اراده مردم را فراموش و گاهی 180درجه خلاف وعده های انتخاباتی عمل و ابراز می کنند .
این مساله را با کشورهایی مانند سوئیس مقایسه کنید که منتخبین مردم هرگاه در مساله مهمی بخواهند تصمیم گیری کنند دوباره از طریق همه پرسی و نظر سنجی به رای و نظر مردم رجوع کرده تا خدای ناکرده خلاف اراده مردم حرکت نکنند .
شاید مهمترین علت رفتار متفاوت این سیاسیون را در همان تفکر قدیم ارباب و رعیت باید جست ، اینان به قدرت مانند ملک ، فرزند و همسر خود نگاه می کنند ، اگر به فرزند خود پول توجیبی و اجازه خرید مایحتاجش را از ترس اشتباه نمی دادند درعالم سیاست نیز به اجتماع اجازه اینترنت بیش از 256 کیلوبایت را نمی دهند .
غرض از نوشتار فوق توجه به خویشتن خویش است نه مالکیت و روابط محکم آن را می توان نادیده گرفت و نه می توان از رشد چشم پوشید شاید گزینه سومی را باید پیش کشید و اینکه اگر می خواهی نه به جسم وتن بلکه به روح مال تو باشد اجازه بده در آزادی رشد کند ، مخالفت کند ، اعتراض کند ، شورش کند و در نهایت به آغوش تو پناه بیاورد . مرسی

دوست یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:54

دوست تقدیر گریز ناپذیر ما نیست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد.دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود
با دوستانمان می توانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم و سکوت کنبم
با دوستانمان می توانیم درددل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان می توانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم :امشب نیا حوصله ندارم. با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم می توانیم دعوا کنیم.
می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است.و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عذا بدانیم. با دوستانمان می توانیم قدم بزنیم می توانیم نصفه شب زنگ بزنیم و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا. ووقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم
با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم

سارا یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 13:06

از حضرت عیسی(ع)پرسیدند که سخت ترین چیز در هستی چیست؟ گفت: خشم خدا. گفتند: از این خشم چگونه امان یابیم. گفت: ترک خشم خویش کنید تا ایمن از خشم خدا شوید

امیری سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:38

امتحان فلسفه


یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه:

امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه...!

بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه:

با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره؟!

دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه...

بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد...


روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره رو همون دانشجو گرفته بود !


اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود:

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

کدوم صندلی ؟

مورچه دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:50 http://gistela.blogspot.com/

باید یاد گرفت

امروز رفته بودم شرکت دوستام. لامپ سالن سوخته بودم و این دو تا خانم نمی توانستند ان را عوض کنند. عمدا کمک نکردم تا ببینم چه می کنند. سرانجام از مردی که برای تعمیر کامپیوتر امده بود خواستند که لامپ راعوض کند. و زمانی که مرد کار را تمام کرد برایش کف زدند و تشکر کردند. تمام مدت روی مبل نشسته بودم و فکر می کردم که مشکل کجاست؟
پدرم همه کارهای فنی را بلد است. در کودکی پدرش را از دست داده و مجبور بوده برای خانواده کار کند. به همین علت حتی بعد از رفتن به دانشکده افسری و نظامی شدن هم ، هیچوقت هیچ تعمیرکاری پا به خانه ما نگذاشت.
در تمام کودکی هایم من وردست پدرم بودم. اچارفرانسه ، انبردست، پیچ گوشتی و چکش به دستش می دادم، سیگارش را می اوردم و با شیفتگی به دستهایش نگاه می کردم. این ماجرا باعث شد که منهم هیچوقت تعمیرکاری به خانه ام وارد نشود.
خوب قطعا این دو دوستم چنین شانسی نداشته اند و طبیعی است که نتوانند از چهارپایه بالا بروند و لامپ عوض کنند. اما چیزی که اذیتم کرد این بود که این دوتا در تمام مدتی که مرد داشت لامپ عوض می کرد، تمامی ترسهایشان از برق و ارتفاع و زخم و خون و... راتشریح می کردند و از این بابت هیچ احساس بدی نداشتند.
تابه حال ندیدم که مردی از ترسهایش سخن بگوید با اینکه زیاد می ترسند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد