و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

چه بر سر افتخاری آمد و چرا؟

با گذشت 500 روز از انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن، هنوز جامعه در اشکال مختلف با پیامدهای ناشی از التهابات سال گذشته مواجه است که یکی از این پیامدها مشکلات ایجاد شده برای علیرضا افتخاری، خواننده مشهور موسیقی ایران است.

تا کنون مطالب متعدد و مشروحی چه در دفاع از آقای افتخاری و حمله به جریان سبز و چه در حمله به وی منتشر شده است که اکثر مطالب مذکور توسط روزنامه نگاران متعصب دو طرف و نوعا با اسامی مستعار تحت عنوان استاد دانشگاه، کارشناس موسیقی، تشکل های دانشجویی و ... نگارش یافته است. اما کمتر شاهد نگاهی پدیدارشناسه به مصائب علیرضا افتخاری و واکاوی ریشه های این کنش ها و واکنش ها بوده ایم.

این یادداشت کوتاه تلاش بر آن است که به گوشه های کمتر مورد توجه قرار گرفته این موضوع بپردازد.

1- اینکه یک شهروند – چه برسد به هنرمندی با 20 سال سابقه در سطح ملی- به دلیل حمایت از یک چهره سیاسی این گونه تحت فشار قرار گیرد، در نگاه نخست امری مذموم و محکوم است. یکی از مقدمات ضروری تحقق آزادی بیان، پذیرش مخالفت است و طبیعی است که این پذیرش تنها منوط به دولتمردان نبوده، بلکه شهروندان نیز بایستی به لوازم آزادی بیان که تحمل دیدگاه مخالف است، پایبند باشند، بنابراین به نظر نمی رسد کسانی که به افتخاری اعتراض و احتمالاً توهینی کرده اند ، از این اصل بدیهی و طبیعی ناآگاه بوده یا با آن مخالف باشند، علیرضا افتخاری از نظر قانونی مرتکب جرم و تخلفی نگردیده است. ابراز حمایت از یک چهره سیاسی هر چند متفاوت با سلیقه دیگری باشد، مجوز هیچ گونه اعتراض و تهاجمی را ایجاد نمی‌کند ، پس چرا افراد بیشماری این اصل بدیهی را نقض کرده و عرصه را چنان بر این خواننده محبوب تنگ نموده اند که نه تنها سخن از مهاجرت از کشور زند، بلکه حتی خانواده و نزدیکان وی نیز امکان ادامه یک زندگی عادی را نداشته باشند؟

جناب علیرضا افتخاری سلیقه سیاسی متفاوتی از  بسیاری از همکاران و دوستان خود و اصحاب هنر و فرهنگ داشت و در انتخابات ریاست جمهوری از دکتر محمود احمدی نژاد حمایت کرد، در میتینگ های تبلیغاتی او حضور یافت در مراسم های رسمی به اجرای برنامه پرداخت و سرانجام در روز خبرنگار پس از در آغوش کشیدن دکتر احمدی نژاد، در مصاحبه با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران از علاقه شدید خود به دکتر احمدی نژاد خبر داد.
پس از این اقدام به روایت جناب افتخاری موج اعتراض ها و فشارها بر وی وارد شد، تا حدی که در مقطعی از تصمیم به مهاجرت به فرانسه سخن گفت، در مقطعی حمایت و علاقه خاص خود را به دکتر احمدی نژاد انکار کرد و آن را واکنش طبیعی به اظهار علاقه ایشان قلمداد کرد، در برنامه ای از مردم به خاطر عملکردش پوزش خواست، رنجنامه منتشر کرد، رنجنامه اش را انکار کرد و پس از آن از آزار خانواده اش و کشیدن موهای دخترش توسط معترضان خبر داد و اعلام کرد مهاجرت نمی کند، اکنون فهرستی طولانی از برنامه های تجلیل و حمایت از استاد افتخاری توسط حامیان دولت از استانداری اصفهان تا دانشگاه کاشان و تشکل دانشجویی دانشگاه مشهد ایجاد شده است و لوح فشرده آثار وی در این مکانها به صورت رایگان توزیع می گردد.

اگرچه برخی منتقدان افتخاری مهاجرت به فرانسه را تصمیم قبلی و اهانت به خانواده او را غیرواقعی و روایت او از فشارهای معترضان را بزرگنمایی تلقی کرده و این اقدامات را در راستای بازاریابی مناسب این استاد موسیقی و گرفتن امتیازات متقابل در برابر حمایت های خود از دکتر محمود احمدی نژاد می دانند، اما در این نوشته فرض بر صداقت جناب افتخاری در روایت پیشامدهای مربوط به وی می‌باشد.
 
2- نکته بدیهی دیگر، خارج شدن موضوع جناب افتخاری از حوزه موسیقی و حتی فرهنگ است، این موضوع ماهیتی سیاسی یافته است و بهترین شاهد بر آن پرداختن ویژه رسانه های سیاسی از بخش خبری 20 و 30 سیما تا خبرگزاری فارس و مطبوعات حامی دولت و سایتهای معترضان به آن است، بنابراین برای تحلیل کامل این موضوع، نگاه از دریچه هنر و فرهنگ کفایت نخواهد کرد.

فشارهای وارده به علیرضا افتخاری یک عمل و اعتراض سیاسی است که توسط برخی شهروندان رخ می دهد، حال ریشه این عمل ناهنجار سیاسی را باید کجا جست؟ ساده ترین پاسخ به این پرسش، فضای سیاسی حاکم بر جامعه در طول سال های اخیر است.
پیش از این بارها در ارتباط با پیامدهای خارج شدن کنش ها و واکنش های سیاسی از بسترهای طبیعی و قانونی آن به سایر زمینه ها هشدار داده شده است. زمانی که در جامعه نشاط سیاسی کم و فضا برای تحرک سیاسی دشوار می گردد ، انرژی و هیجانات این حوزه خود را در سایر ابعاد نشان می دهد، پوشیدن مچ بند سبز توسط ملی پوشان فوتبال در حوزه ورزش، جشن خانه سینما  در صنعت فیلمسازی و مصائب استاد افتخاری در حوزه هنر، همه به نوعی انعکاس دهنده التهابات فضای سیاسی کشور می باشند.

در صورتی که فضایی برای بروز و ظهور نشاط سیاسی و آزاد شدن انرژی متراکم و فروخفته کنونی در زمینه های مناسب خود نظیر رسانه ها، مطبوعات، مناظرات، احزاب و گردهمایی ها فراهم شود، طبیعی است که سایر حوزه های اجتماعی از آسیب فوران و سرایت التهاب حوزه سیاسی مصون خواهند ماند.

3- اینکه افراد معترض در چه فضای روانی و احساسی قرار می گیرند که به خود اجازه می دهند خلاف انصاف و اخلاق، یک استاد موسیقی و هنرمند پیش کسوت را مورد هجمه قرار دهند، ناشی از فشار روانی و حالت برانگیختگی شدید در این افراد دارد.
حوادث سال 1388 و فجایعی نظیر بازداشتگاه کهریزک، کوی دانشگاه، مجتمع سبحان، درگیریهای خیابانی و... موجب مصدوم، محبوس و مضروب شدن و آسیب دیدن تعداد زیادی از شهروندان بویژه در تهران شده است، بسیاری از افراد  نیز به صورت غیر مستقیم و از طریق شبکه های ماهواره ای و سایت های غیر رسمی در جریان این حوادث قرار گرفته و اطلاعاتی به آن ها داده شده که موجب برانگیختگی کامل و تشدید حس انتقام جویی آنان گردیده است.

این احساس با احساس ترس و نگرانی ناشی از تکرار برخوردها توام شده و یک حالت پیچیده روانشناختی را به وجود آورده که آتش زیر خاکستر و «بمب متحرک» استعاره هایی از آن است.
در واقع تعداد قابل توجهی از شهروندان بویژه جوانان در ظاهر از رفتار طبیعی برخوردارند و هیچ گونه نشانه اعتراض آمیزی در عملکرد علنی آنها دیده نمی شود. اما در باطن دارای احساس نارضایتی شدیدی می باشند و این نارضایتی تنها زمانی بروز می‌یابد که فرد نسبت به امنیت فردی خود پس از اعتراض اطمینان حاصل کند. طبیعی است در این شرایط در زمانها و مکانهای حساس و قابل پیش‌بینی برای نیروهای انتظامی و امنیتی معترضان از بروز احساسات درونی خود صرف نظر کرده و در مواقعی که برخلاف مراسم رسمی، کنترل امنیتی وجود ندارد، احساسات درونی آنها بروز می‌یابد و فردی نظیر علیرضا افتخاری یا یک مجری تلوزیونی یا یک هنرپیشه، تنها به دلیل عملکرد و مواضع شخصی وی که در جامعه ظهور یافته، به نمایندگی از سوی دولت و حاکمیت مورد اعتراض و هجمه قرار می گیرد.

رادیکال شدن بی حد و مرز فضای مجازی و مطالب سایتها و وبلاگ ها و کامنتهایی که دارای نویسندگانی مجهول و یا مقیم خارج از کشور می باشند نیز ناشی از همین فضا تلقی می شود.
 به این امر بیفزایید حملات و هجمه های مختلف در رسانه ها و تریبونهای رسمی به چهره های سیاسی و فرهنگی و حتی هنری مورد علاقه این طیف که بی محابا در فضای رسمی انتشار می یابد و این افراد امکان مقابله با آنها را هم ندارند. به عنوان نمونه همین دیروز بود که یک مقام عالی دولت مدعی شد صدای ربنای استاد شجریان از حلقوم بیگانه بیرون آمده است!

4- فاصله نزدیک میان عشق و تنفر از علل دیگر رفتارهای تند بسیاری از دوستداران سابق افتخاری با اوست. دوست داشتن افراطی و احساسی افتخاری از طرف هوادارانش که حتی به فروش تعدادی از آلبوم های کم مایه سالهای اخیر او منجر شده بود، روی دوم سکه ابراز تنفر و انزجار از اوست.
پیش از این نیز این مدل در رفتار با بسیاری از  ستاره های فوتبال که محبوب دلدادگان و هواداران خود بودند، مشاهده شده و آنان به صرف انتقال به تیم رقیب یا اشتباه در یک بازی، آماج ابراز تنفر توهین و انزجار شده‌اند.

این افراط کردن در دوستی و دشمنی و غلبه احساس بر منطق، یکی از ویژگی های جامعه جوان است که منجر به واکنش های غیر قابل توجیه له یا علیه افراد می گردد.
از منظر روانشناسانه، فرد در صدد است تا میان باورهای مختلف خود هماهنگی برقرار کند و زمانی که میان باور سیاسی وی و تعلق خاطر هنریش تضاد ایجاد می شود، در صورتی که باور سیاسی عمیق و باثبات باشد، احساس مثبت به سرعت تبدیل به احساس منفی می گردد. این پدیده نشان می دهد چهره هایی که از طریق هنر، ورزش و حتی دین با عواطف و احساسات جامعه ارتباط دارند، نباید با بروز رفتارهای خاص سیاسی به سود یا زیان بخشی از جامعه، موجب تناقض در ارزشها و باورهای دوستداران قرار گیرند.

پیامد ورود ستاره های ورزشی، هنرمندان سینما و تلویزیون، خوانندگان و مداحان و سخنرانان مذهبی به حوزه سیاست و موضعگیری جناحی و جانبداری از یک سوی رقابت آن است که در هواداران و دوستداران و مخاطبان آنها که شامل طیف های گوناگون فکری و فرهنگی می باشند، تضاد ایجاد می شود. اگرچه این تضاد ممکن است در برخی موارد منجر به تغییر رفتار سیاسی مخاطب شود، اما اکثرا فرد سلیقه سیاسی خود را که ارتباط بیشتری با بخش عقلانی و منطقی تشخیص دارد، بر سلیقه هنری، ورزشی و هیاتی خود ترجیح می دهند و احساس مثبت و تعلق خاطرشان پس از این تناقض، تبدیل به احساس منفی و تنفر می گردد.

5- در جامعه نهادهای مختلفی وجود دارد که هر یک بخشی از بار تحولات اجتماعی را به دوش می کشد: نهاد اقتصاد، نهاد سیاست، نهاد فرهنگ و نهاد دین نمونه هایی از این نهادها هستند.
آنچه در سال های اخیر مشاهده شده است، انتقال فزاینده بار نهادهای سیاست و اقتصاد به دوش نهادهای دین و فرهنگ بوده است و در صورتی که حاکمیت سیاسی و اقتصادی که بر آورده سازی انتظارات و ارضای نیازهای جامعه در حوزه های سیاست و اقتصاد به موفقیت مورد نظر خود دست نیابد، سعی می کند با استفاده از نفوذ خود در نهادهای دین و فرهنگ، از این نهادها برای کاهش نارضایتی اجتماعی و ایجاد انگیزه مثبت و حمایت جامعه از خود استفاده کند.

در مقابل، منتقدان و ناراضیان نیز که فضا را برای بروز نارضایتی و مخالفت خود در حوزه های سیاسی مسدود و دشوار می‌یابند، از نهادهای فرهنگ و دین برای ظهور مخالفت بهره می برند و نتیجه این هجوم دوجانبه به فرهنگ و دین آن می شود که در سال های اخیر مشاهده می کنیم. نتیجه وارد شدن بار سنگین مطالبات سیاسی به نهاد ظریف فرهنگ و نهاد حساس دین آن شده است که بسیاری از زیر ساخت ها در زمینه های پیشرفت فرهنگی و بهبود تمایلات دینی جامعه، نه تنها متوقف، بلکه معکوس شود. چرا که قهرمانان ورزشی، ستاره های هنری، مداحان و خطیبان مذهبی به خوراک روزانه جریان های سیاسی برای به میدان کشاندن هواداران بیشتر تبدیل شده و سیاست زدگی آنچنان بر این نهادها حاکم می‌شود که کارکرد اصلی آنان که ایجاد پویندگی، نفادی، خلاقیت و تعهد در جامعه است، کمرنگ تر گردد.
فرجام عبرت آموز استاد افتخاری در کشمکش های سیاسی نشان می دهد چگونه یک سرمایه ارزشمند هنری را می توان به سرعت تا مرز نابودی پیش برد و برای اندک فایده سیاسی، هزینه سنگینی به نهاد فرهنگ جامعه تحمیل کرد.

و نکته آخر اینکه صرف نظر از حوادث تلخ پیش آمده پیرامون این چهره هنری، باید پذیرفت که علیرضا افتخاری به رغم تعدادی از آثار کم مایه سال های اخیرش از چهره های ارزشمند و سرمایه های موسیقی سنتی و عرفانی ایران است که آثار ماندگاری در این حوزه ثبت کرده است، یاری کردن وی در عبور از این حاشیه ها و خروج از کشمکش های سیاسی – نه وارد کردن بیشتر او در این حوزه- و بازگشت به جایگاه هنری خود، خدمتی بزرگ به هنر و فرهنگ ایران خواهد بود. 

نظرات 4 + ارسال نظر
وبگرد یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:23

از منظر رفتارشناسی شاید برخورد مردم قابل توجیه باشد. بخشی از مردم که امکان ابراز نظر بهیچ عنوان ندارند شاید حق دارند از حامیان در جه چندم یک طیف اعلام انزجار کنند. هرچند این رفتار با فرض وجود داشتن دموکراتیک نیست.

مورچه دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:55

درکنار یکی از سواحل دریای سیاه

باران می بارد، و شهر کوچک همانند صحرا خالی بنظر می رسد.
درست هنگامی است که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند.
ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود.
او وارد تنها هتلی که در این ساحل است می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل میگذارد
و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.
صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد.
قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک می رود و بدهی خود را به او می پردازد.
مزرعه دار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام و سوخت میدهد.
تامین کننده سوخت و خوراک دام برای پرداخت بدهی خود اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به داروغه شهر که به او بدهکار بود میبرد.
داروغه اسکناس را با شتاب به هتل می آورد زیرا او به صاحب هتل بدهکار بود چون هنگامیکه دوست خودش
را یکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرایه کرده بود تا بعدا پولش را بپردازد.

حالا هتل دار اسکناس را روی پیشخوان گذاشته است.
در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمیگردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمیدارد
و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.

در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است.
ولی بهر حال همه شهروندان در این هنگامه بدهی بهم ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته اند و با
یک انتظار خوشبینانه ای به آینده نگاه می کنند.

مورچه شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:03

با سلام ،
دوستی تعریف می کرد وارد نوجوانی که شدم دوران عصیان و سرکشی ام شروع شد .با پدر بسیار بحث و جدل می کردم ، همواره پدر سعی می کرد محکوم و سرزنشم کند . بزرگتر که شدم بسیاری از فرموده های پدر را پذیرفتم اما دلم می خواست پدرم بیشتر مرا تحمل می کرد و مرا دچار عذاب وجدان سرکشی نمی کرد .
پدر ، همسر، هنرمند و... علاوه بر به راه آوردن و صحبتهای منطقی وظیفه بزرگتری نیز دارند و آن بها دادن به احساسات دیگران است فرزندی که در کوران بلوغ است ، همسری که بسیار خشمگین است هرچند که حق با آنها نباشد ولی محتاج توجه ، آرام کردن و محبت هستند.
بسیاری از نخبگان ، دانشجویان ، هنرمندان و قشر هنردوست سال 88 را بسیار سخت سپری کردند ، سالی که بسیاری آسیب دیده و متحمل فشارهای سنگین شده اند این قشر وسیع اگرچه ممکن است صاحب حق نباشند اما محتاج آغوشی برای آرامش و سخنانی برای بردباری هستند و مگر نه اینکه وظیفه هنرمند توجه به احساسات و هدایت آنها و ایجاد شادابی و هیجان مثبت در جامعه است . قشری که می تواند بسیاری از سرخورد گیهای جامعه را کنترل و از آسیب های سخت مثل اعتیاد برهاند .
در حقیقت یک هنرمند ، دانشمند ، عالم برجسته دینی و... بدون داشتن صفاتی مانند سعه صدر ، مهربانی با مردم ، استقلال در فکر و عمل هیچگاه به جایگاه مرجعیت جامعه نمی رسد ، آنگاه که تختی اسطوره می شود توجه به مردم آسیب دیده بوئین زهرا ، استقلال از دستگاه حاکمیت ، مردم دوستی و اخلاق در ورزش او را از یک قهرمان ورزشی به یک مرجع و اسطوره تبدیل کرد . وگرنه چه کسی است که نداند راه و روش پیشرفت و بدست آوردن دستاوردهای مادی و امکانات مختلف چیست ؟ واین رازی است که افتخاری عزیز غفلت می کند ؟

مورچه سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:54

سنگهایی که به خودمان می خورد .
دانشجویان و قشر بزرگی از مردم را معترض دیدیم . دانشگاهها را غیر همسو دیدیم ؛ مدارس و دستگاههای دولتی را مطیع ندیدیم تصور کردیم ایراد از علوم انسانی و علومی است که آموخته اند . دادگاه سعید حجاریان را تبدیل به دادگاه تفتیش عقاید و کیفرخواست علیه علوم انسانی کردیم .
وزیر علوم اساتید و انجمن های غیر همسو را به کرات تهدید و خط و نشان کشید ؛ کتب علوم انسانی را سانسور و تبادلات فرهنگی با غرب را کاهش دادیم .
گمان کردیم سنگها را به سمت مخالفین پرت کردیم اما ندانستیم سنت فرهنگی ایرانی برپایه علم را بجوی حتی در چین استوار شده نفهمیدیم که ابن سینا و فارابی و ... خود را بی نیاز از علوم یونان قدیم و معاصرین خود ندیدند. دیوارهای ضخیم و کوتاهی دور خود بنا کردیم لاجرم سنگهایی که زدیم به خودمان برخورد کرد.
آنگاه که یونسکو حمایت خود را از برگزاری همایش فلسفه در ایران برداشت به عواقب گفتار و رفتار خود و حرمت شکسته شده خود پی بردیم . مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد