و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

ترجیح می دهم که با خداوند در جهنم باشم تا بدون او در بهشت

مرد دانایی بود که به مدت چند سال آرزو داشت که راه خدا به او نشان داده شود. هر روز از بقیه انسان ها جدا می شدو دعا می کردکه با یک معلم مذهبی، یک مقدس، یک آگاه به حقایق رو به رو شود. یک روز همان طور که دعا می کردصدایی شنید: به فلان محل برو، مردی را خواهی دید که راه سعادت و خوشبختی را به تو نشان خواهد داد.

وقتی این کلمات را شنید قلبش از شادی پر شد. به محلی که صدا به او گفته بود رفت. وقتی مرد ساده و فروتنی را دید که لباس های ژنده بر تن داشت و پاهایش گل آلود بود، غرق در تعجب شد.

مرد دانا نگاهی به دور و برانداخت ولی کس دیگری را آنجا ندید. بنابراین به آن ژنده پوش گفت: صبح شما بخیر.

مرد فقیر به آرامی جواب داد: من هرگز صبح بدی نداشته ام.

مرد دانا گفت: خدا به تو طالعی نیکو بدهد.

مرد فقیر گفت: من هرگز طالع بد نداشته ام.

حیرت مرد دانا بیشتر شد به فقیر گفت: تمیدوارم که خوشبخت شوی.

فقیر جواب داد: من هرگز بدبخت نبوده ام.

مرد گفت: به خوبی قادر به فهمیدن نیستم، خواهش میکنک برایم توضیح بده.

فقیر گت: با کمال خوشحالی، تو برایم صبح خوبی آرزو کردی. من هرگز صبح بدی نداشتم. چون اگر غذایی هم برای خوردن نداشتم، سپاس خدا را گفته ام. اگر باران می بارید یا برف، یا اگر هوا گرم بود باز هم خدا را ستایش می کردم، بنابراین هرگز صبح بد، صبحی شر نداشته ام.

برایم طالع خوب آرزو کردی، ولی من هرگز طالع بد نداشته ام. چون همیشه در آغوش خداوند هستم و می دانم که هر چه خداوند برایم می فرستد بهترین اتفاقی است که می تواند برایم رخ دهد. من با شادمانی هرچه را که او برایم می فرستد- سلامتی یا بیماری، فقر یا بی نیازی، شادی یا غم- به عنوان هدیه ای از سوی خدا، قبول می کنم.

برایم خوشبختی آرزو کردی، من هرگز بدبخت نبوده ام. چون بزرگترین آرزو در قلبم این است که با خواست و اراده خدا یکی باشم و خواست و اراده خودم را کاملا" به خواست خداوند تسلیم کرده ام، به طوری که هر چه خواست خداوند است، من می خواهم. مرد دانا با حیرت گفت: اگر خداوند تو را به دوزخ بفرستد چطور ؟

مرد فقیر گفت: مرا به دوزخ بغرستد؟ خداوند مهربانتر از آن است که چنین کاری کند. ولی حتی اگر مرا به آنجا بفرستد،‌من دو دست دارم که او را در آغوش بکشم یکی دست فروتنی و تواضع است و دیگری عشق. با این دستها طوری او را در آغوش می گیرم که مجبور شود با من به دوزخ بیاید. من ترجیح می دهم که با خداوند در جهنم باشم تا بدون او در بهشت.  

از کتاب " چرا انسان های خوب رنج میبینند؟ " نوشته جی.پی.واسوانی، مترجم شهناز مجیدی

نظرات 4 + ارسال نظر
امیر شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:40

قمپز ( در اصل قپوز) نام توپی است که عثمانی‌ها در سلسله جنگ‌هایی که با ایران داشته‌اند مورد استفاده قرار می‌دادند. این توپ اثر تخریبی نداشت چرا که در آن از گلوله استفاده نمی‌شد و فقط از باروت و پارچه‌های کهنه که با فشار درون لوله توپ جای می‌دادند تشکیل شده بود. هدف از استفاده آن ایجاد رعب و وحشت در بین سپاهیان و ستوران بوده است. در جنگ‌های اولیه بین ایران و عثمانی، این توپ نقش اساسی در تضعیف روحیه سربازان ایرانی داشت ولی بعدها که دست آنها رو شد، دیگر فاقد اثر اولیه بود و هر گاه صدای دلخراش این توپ به صدا در می‌آمد، سپاهیان می‌گفتند: نترسید، قمپز در کردند.


دوست شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:27

این متن توسط مؤسسه ی آنتونی رابینز برای موفقیت شما فرستاده شده است و تا بحال 10 بار در سرتاسر جهان فرستاده شده است .
یک- به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .
دو- با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند .
سه- همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید .
چهار- وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد .
پنج- وقتی می گویید : متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
شش- قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .
هفت- به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
هشت- هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.
نه- عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
ده- در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
یازده- مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .
دوازده- آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .
سیزده- وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید : چرا می خواهی این را بدانی؟
چهارده- به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .
پانزده- وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید : عافیت باشد .
شانزده- وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
هفده- این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.
هجده- اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .
نوزده- وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .
بیست- وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود .
بیست و یک- زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .

دوست شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:00

اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام . . .

سارا شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:01

هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم

به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد