و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

دوستت دارم‌

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها رااین‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی

باید آدمش پیدا شود

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد

سنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.  

صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…  

شروع می‌کنی به خرج کردنشان! توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟
بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها! سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری... بگذار به سن تو برسند! بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند.

غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

دکتر شریعتی

نظرات 6 + ارسال نظر
سلام یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:14

من دوستت دارم را به کسی که دوتش داشتم بارها گفتم ولی
او از من سیر شده بود.

ببخشیدا شاید دوستت دارم شما مشکل داشته باشد. البته با عرض معذرت

دوست سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:47

هرگز از مرگ نهراسیده ام!
اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود!
هراس من باری‎‎‏،همه از مردن‏ در سرزمینی ست!
که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد!
جستن!
یافتن!
و به اختیار برگزیدن!
و از خویشتنِ خویش بارویی پی افکندن!
اگر مرگ را،از این همه ارزشی بیشتر باشد!
حاشا!
حاشا!
که هرگز از مرگ هراسیده باشم!

احمد شاملو

سارا سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:50

سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش
گه می فتد از این سو گه می فتد از آن سو
آن کس که مست گردد خود این بود نشانش

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:51

ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو
ای بغض گل انداخته فریاد خطر شو!

ای روی برافروخته خود پرچم ره باش
ای مشت برافراخته افراخته تر شو!

سارا سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:52

لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد
سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:25

از ... می‌پرسن: 12 فروردین چه روزیه؟
میگه: روزیه که میریم برای 13 به در جا می‌گیریم!
سه تا دیوونه هم اتاقی بودن، یک روز خبر آوردن که دو تاشون بالا و پایین میپرن و میگن: ما سیب زمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم ولی سومی ساکت نشسته! رئیس تیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه سومی رو مرخص کنه. ازش پرسید: تو چرا با دوستات نمی‌پری؟
دیوونه سومیه هم میگه: آخه من کف تابه چسبیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد