و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

سخن روز (جمعه)


بهترین روز زندگی من امروز است.



نظرات 5 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:19

زمانی که ایرلند اعلام استقلال از انگلستان کرد و در طی آن 9 جوان شورشی ایرلندی دستگیر و محکوم به مرگ شدند.

از آن جایی که حکم مجازات آنان قبل از ملکه ویکتوریا صادر شده بود ، او که تحمل اعدام کردن آنان را نداشت و به همین خاطر دستور داد تا آنان را به زندانی در مستعمره انگلستان یعنی استرالیا منتقل کنند .

حدود 40 سال پس از آن ، ملکه ویکتوریا از استرالیا دیدن کرد و مورد استقبال نخست وزیر آنجا یعنی آقای چارلز دافی(Charles Gavan Duffy ( قرار گرفت . وقتی آقای چارلز به اطلاع ملکه رساند که او یکی از 9 نفر ایرلندی محکوم به مرگ بوده است ، ملکه به راستی شوکه شد . ملکه از او پرسید که آیا از سرنوشت آن هشت زندانی دیگر خبری دارد یا نه ؟

او به آگاهی ملکه رساند که آنان همگی با یکدیگر در تماس هستند:

توماس فرانسیس(Tomas Francis Meagher) به ایالات متحده مها جرت کرد و خیلی زود به مقام فرمانداری مونتانا رسید.

ترنس مک مانس (Terrence McManus) و پاتریک دونا او (Patrick Don Ahue ) هر دو ژنرال ارتش ایالات متحده شدند و بسیار عالی خدمت کردند.

ریچارد اوگورمان (Richard O Garman) به کانادا مهاجرت کرد و فرماندار کل نیوفوندلند شد .

ماریس لین(Morris Lynne)و مایکل ایرلند) (Michael Ireland هر دو از اعضای هیئت دولت استرالیا شدند و جدا از هم به عنوان دادستان کل استرالیا انجام وظیفه کردند .

دارسی مگی (Darcy McGee) نخست وزیر کانادا شد . و در آخر جان میچل (John Mitchell) نیز در مقام شهردار نیویورک خدمت کرد .

همه ما نه تنها با سر خوردگیها و نا کامی ها بلکه با موانع و سدهایی در جاده های مختلف موفقیت روبرو می شویم. این داستان مصداق این جمله است : در معامله زندگی، گذشته شما هرگز برابر با آینده تان نیست.

[ بدون نام ] یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:34

قبلاً پدر ها هفت تا دختر شوهر میدادن همشون هم خوشبخت میشدند... ولی الان یه دختر را هفت بار شوهر میدن آخرش برمیگرده خونه باباش

Rose یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:19

May you have enough happiness to make you sweet
Enough trials to make you strong
Enough sorrow to keep you human and
Enough hope to make you happy

وبگرد یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:31

با سلام - یعنی چی اونوقت این متن ؟

مفهوم این متن زیبا این است که دیروز که گذشته است. و آینده هم نیامده است. پس مهم امروز هست و باید الان را دربیابیم. بسیار دقیق است.

وبگرد دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 18:11

صبح اول عید میریم خونه بزرگ فامیل.... ظهر یکی از همون فامیل ها که صبح خونه بزرگ فامیل دیدیمش میاد خونه مون.... شب هم ما میریم خونه همون فامیله... و این داستان تا یک ماه بعد از عید همچنان ادامه دارد..... آخه اینم رسم و رسوماته ما داریم؟ آخرش اینه که تا خرداد طول می کشه، بعد 9 ماه همدیگرو نمی بینیم دوباره از فروردین 91 شروع می شه واقعا مسخره است



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد