و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

آریوبرزن

بدسلیقگی های اخیر درخصوص برداشتن مجسمه یکی از سرداران ایران زمین، حداقل این فایده را داشت که بعضی با خود اندیشیدند که صاحب این جنجال اخیر کیست؟ من هم علی رغم ادعای نداشتن وقت کافی حتی برای خانواده، چند روزی بود که می خواستم بدانم این سردار پارسی که بوده و چه کرده که اینچنین در قرن بیست و یکم دوستان و دشمنانی اینچنین پیدا کرده است. بالاخره این مجال بدست آمد و دیشب که در اعماق یافته های گوگل بررسی می کردم به دانسته هایی رسیدم که خلاصه آن را اینجا میگذارم. بنظر می رسد، این بنده خدا، حداقل با دشمنان فعلی اش سر ناسازگاری ندارد و آزاری هم به آنان نرسانده و نمی رساند. البته کسانی هستند که دنبال آزار رسانان نمی گردند و هرکس و چیزی که اصطلاحاً با آن حال نکنند را نمی پذیرند و با سر انگشت تدبیر، به خدمتشان میرسند. بگذریم، برویم سراغ خلاصه ای از این سردار ایرانی. 

 

 

«اسکندر مقدونی » در سال 331 پیش از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان (جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gaugamele ) و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه، پایتخت ایران روانه این شهر گردید. اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو قسمت کرد: بخشی به فرماندهی پارمن یونوس، از راه جلگه رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان را در پیش گرفت و در تنگه های دربند پارس با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.

در جنگ در بندپارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن در برابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به عقب نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگه های پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه های کوهستانی امکان پذیر نبود. از این رو اسکندر به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ ترموپیل Thermopyle متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بیراهه و گذر از راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را در محاصره گرفت.

آریوبرزن با 40سوار و 5 هزار پیاده و پس از وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پاتخت به سوی پارسه (Persepolice) شتافت ولی سپاهیانی که به دستور «اسکندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت،به پارسه دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود تسخیر پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او، همه یارانش از پای در افتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود. دلاوری های آریو برزن، یکی از درخشان‌ترین و تحسین برانگیزترین بخش تاریخ میهن ما را تشکیل می دهد.

ضمنا یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.  

 

 

در کتاب آتیلا نوشته ی لویزدول آمده که در آخرین نبرد او اسکندر که از شجاعت او خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بود که تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود. ولی  گفته بود که شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد. اسکندر نیز در جواب او گفته بود که شاه تو فرار کرده. تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم. ولی آریو برزن جواب داده بود پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می مانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم و اسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند. و آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطه ی سالم در بدن او باقی نماند و کشته شد. روحش شاد.

نظرات 4 + ارسال نظر
وبگرد سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:33

طرح شناسایی و جمع آوری خانه های مجردی در راستای افزایش امنیت اجتماعی - دیلینگ دیلینگ -
کیه؟
- منم منم مادرتــون
– دروغ نگو مادر ما شهرستانه
- مجردن … بگیرینشون !!!!!!! ا

دوست سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:36

شانس نام مستعار خداست آنجا که نمی خواهد امضایش پای داده هایش باشد...

سارا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:37

هیچ انتظاری از کسی ندارم!

و این نشان دهنده ی قدرت من نیست!

مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است

امیر چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:41

با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد