و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

موفقیت

 

 

اگر کسی موفقیت بطلبد، اما اوضاع را برای شکست آماده کند، 

دچار همان وضعی خواهد شد که برای آن تدارک دیده است.

نظرات 4 + ارسال نظر
مورچه دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:09

دعای کورش
با تشکر از زهرا

روزی بزرگان ایرانی ومریدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین دعای خیر کند وایشان بعد از ایستادن در کنار اتش مقدس اینگونه دعا کردن:


خداوندا اهورا مزدا ای بزرگ آفریننده آفریننده این سرزمین
بزرگ،سرزمینم ومردمم راازدروغ و دروغگویی به دور بدار
بعد از اتمام دعا عده ای در فکرفرو رفتند واز شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه دعانمودید؟فرمودند:چه باید می گفتم؟ یکی جواب داد :برای خشکسالی دعا مینمودید؟

کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خوشکسالی ...


انبارهای اذوقه وغلات می سازیم

دیگری اینگونه سوال نمود: برای جلوگیری از هجوم بیگانگان دعا می کردید ؟

ایشان جواب دادند: قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم

گفتند:برای جلوگیری از سیلهای خروشان دعا می کردید ؟

پاسخ دادند: نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم

و همینگونه سوال کردندوبه همین ترتیب جواب شنیدند...


تا این که یکی پرسید: شاها منظور شما از این گونه دعا چه بود؟!

وکوروش تبسمی نمودند واین گونه جواب دادند :
من برای هر سوال شما جوابی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر گردم واقدام نمایم؟ پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم...که هر عمل زشتی صورت گیرد باعث اولین آن دروغ است

سارا دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:25

می‌ترسم… از اینکه دیگر دلم برایت تنگ نشود می‌ترسم… از اینکه هر روز قلبم مثل یک رهگذر بی‌خیال، از کنارت رد شود و خم به ابرویش نیاورد، می‌ترسم… هر وقت اینطور شود، می‌فهمم که زیر سایه درخت “عادت”، کرخت و بی‌حس شده‌ام… شنیده‌ام که با همه همین‌طور می‌کند… درخت نفرین شده‌ای است که بالاخره یک روز، هر کسی دچارش می‌شود… جمجمه‌های زیادی را پای تنه‌اش می‌شود دید…
عادت می‌کنیم…همه‌مان… عادت هم که کردیم، دیگر زیبایی را حس نمی‌کنیم… ما کرختیم… نمی‌دانم چه رازی دارد که زمان، رنگها را می‌شورد… اما نه.. رنگها را نمی‌شورد… ما را به “کور رنگی” دچار می‌کند… رنگها همیشه هستند و ما نمی‌بینیم‌شان… ما عادت می‌کنیم… به همیشه بودنمان عادت می‌کنیم… به معاشقه‌هایمان عادت می‌کنیم… به گرمای دستهای‌مان عادت می‌کنیم… هنوز دستهایمان همان ۳۷ درجه‌اند، اما عادت که کردیم، دیگر حسش نمی‌کنیم… من از این عادت می‌ترسم…
زیبایی صورتها، حکم آجرهای دیوار ِ خانه را پیدا می‌کنند و آنقدر که جلوی چشمهای‌مان بوده‌اند، دیگر نمی‌بینیم‌شان…. محو می‌شوند… هرم نفسهایمان سرد می‌شود… نوازش لاله‌ گوش‌ها، دیگر هیچ معجزه ای نمی‌کند… چون ما عادت کرده‌ایم… مثل نمازهای صبحمان که آنها را فقط از بر شده‎ایم و مثل شعر می‌خوانیم‌شان… حتی در مستی‌مان، زبان‌مان فارغ از احساس‌مان کارش را خوب بلد است… چون به آن هم عادت کردیم…
عادت نکنیم… همین.

متشکرم از متن قشنگت و موافقم

[ بدون نام ] جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:04

امام علی (ع):
بدان که روزی بر دو قسم است یک قسمت آنی که تو آن را میجویی و یک قسمت آن که روزی خود تورا میجوید تا بدست توبرسد و بدان روزی آنقدر است که باعث اصلاح آخرت تو شود و چنانچه از آنچه میجویی چیزی را ازدست دادی ناراحت نباش زیرا آنوقت باید از روزیهایی که بدست تو نرسیده اند هم ناراحت شوی.

متشکرم از راهنماییت.

رزاس سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:25 http://rozas7.blogsky.com

سلام
خیلی زیبا بود.موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد