و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

سفرنامه

کاری پیش اومد و باتفاق خانواده سفری چند روزه به تبریز و ارومیه داشتیم. رفتن با توقفات بین راهی که کم هم نبود حدود ۱۴ ساعت طول کشید. تو مسیر دریاچه ارومیه رو هم دیدیم. این اولین بار بود که دریاچه رو دیدم. واقعا شگفت انگیزه و جالب. هرکی نرفته تا کاملا خشک نشده سری به اون بزنه. حیف این مکان زیبا که از بین بره. بصورت تفریحی تا نزدیک های مرز فکر کنم عراق و ترکیه رفتیم. مناظر بکر و بی نظیری دیدیم. تا نزدیک آبشار دالامپر و دریاچه ای بهمین نام رفتیم. تو برگشت از نزدیکی های مزر تو یک تفرجگاه مرزی چای دلپذیر و محشری خوردیم که مزش هنوز زیر زبونمه.

جز یک مورد که شام رو تو هتل خوردیم بقیه شام و ناهار و حتی صبحانه رو تو فضای آزاد خوردیم که واقعا خوب بود. جاتون خالی. بعدش سری به تبریز زدیم و شب رو تو یکی از سوئیت های پارک ائل گولی گذروندیم. هوا هم خنک خنک بود. یک سری هم به کندوان زدیم و شب هم همون جا موندیم و برگشتیم. 

ابتدا تصور می کردم مسیر رفت و برگشت ارومیه و تبریز باید سرسبز باشه و جذاب. اما تقریبا تمام مسیر خشک بود و حوصله ادم طی مسیر سر میره و باید در این خصوص چاره اندیشی کنیم. اما در مجموع سفر خوبی بود و هرکی فرصت داره سری هم به اذربایجان بزنه و لذت ببره 

نظرات 10 + ارسال نظر
امیر دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:33

جالب بود. اما اگه از جاده اردبیل برمی گشتید منظر زیبا رو هم می دیدید. البته اگر منطقه رو بشناسید جاهای خیلی ناب و خوش اب و هوایی دارد.

سارا دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:46

بخت باز آید از آن در که یکی چون تو درآید

روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

این لطافت که تو داری، همه دلها بفریبد

وین بشاشت که تو داری، همه غمها بزداید

رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد

زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید

نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی

پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید

گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبا

چون تو دارم، همه دارم. دگرم هیچ نباید

دل به سختی بنهادم، پس از آن دل به تو دادم

هر که از دوست تحمّل نکند، عهد نپاید

با همه خلق نمودم، خم ابرو که تو داری

ماه نو هر که ببیند، به همه کس بنماید

گر حلال است که خون همه عالم تو بریزی

آنکه روی از همه عالم به تو آورد، نشاید

چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند

پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید

سعدیا، دیدن زیبا نه حرام است ولیکن

نظری گر بربایی، دلت از کف برباید

دوست دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:11

پدر بزرگ شدم، دخترم پسر زائید
خجسته بادا گفتم، که این بباید گفت


زنم، که او هم مادر بزرگ شد، نوه را
به بر گرفت و ببوسید و شاد گشت و شکفت


فرا رسید چوشب، گفتم ای خدا چه کنم؟
زنم " چه گفتی" پرسید و پاسخی نشنفت


پدر بزرگ شدن خود بخود ندارد عیب
چگونه در بر مادر بزرگ باید خفت؟!؟


اخوان ثالث

حمید دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:20

‏استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی؟ شاگرد: عروسی· استاد: نخیر منظورم اینست که چی میشوی؟ شاگرد: داماد· ‏استاد: او ه ه ،منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چی حاصل میکنی ؟ ........ شاگرد: زن ·
‏استاد: احمق، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی؟ شاگرد: عروس میگیرم·
‏استاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهند؟ شاگرد: نوه

دکتر دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:35

بروسلی رو کشتن ,,تختی روکشتن,,داداشی رو کشتن,,ولی تا حالا دیدی یه معتادرو بکشن؟نتیجه اخلاقی:ورزش بیشتر از اعتیاد برای سلامتی ضرر داره !!!

رز سفید سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:28

وقتی کسی حالش بده بهش نگید ای بابا اینم می گذره!
نگید درست می شه، نخواهید با جوک های مسخره بخندونیدش
نمی خواد بخنده. خنده اش نمیاد غصه داره. می فهمین؟ غصه.
براش از فلسفۀ زندگی حرف نزنین.
از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید.
حتی سعی نکنین نشون بدین که حالتون از اون بدتره.
از تجربیات بدتر خودتون یا اطرافیانتون نگین.
وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستین که باید حرف بزنین.
شما در حقیقت باید حرف نزنید. باید دستش رو بگیرید. بغلش کنید. تو چشم هاش نگاه کنید. براش چایی بریزید.
براش یک چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید.
بذارید جلوش. بعد حرف نزنید. بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید.
هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید.
فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته.
شما جای اون آدم نیستید. شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید پس نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره.
بله. دستش رو بگیرید. بغلش کنید. سکوت کنید.
اگه دلش خواست خودش حرف می زنه!
حتی اصرار نکنید که باهاتون حرف بزنه. فقط بهش اونقدر فرصت بدین تا حرف بزنه!

حسن چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:54

عشق مثل جیش کردن توى شلواره همه مى فهمند ولى گرماشو فقط خودت حس مى کنى !

امیر چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:35

ملا برای تعمیر بام خانه، مصالح بر پشت خر گذاشت و به بالای بام برد، الاغ به زحمت و کمک ملا پله ها را بالا رفت! ملا مصالح را از پشت خر برداشت، اما هر چه کرد خر از پله ها پایین نیامد! ملا الاغ را بالای بام رها کرد و به خانه رفت تا استراحت کند، که ناگاه دید خر بر بام بالا و پایین می پرد و آرام ندارد، بر بام شد تا خر را آرام کند که دید، سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ در سقف فرو رفته است، کمی بعد سقف فرو ریخت و الاغ سقوط کرد و مرد! ملا گفت: " لعنت بر من که نمی دانستم، اگر خر به جایگاه رفیع و پست مهمی برسد، دیگر پایین نمی آید و هم آنجا را خراب می کند و هم خود را به کشتن می دهد!

مورچه شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 http://ma_esmailzadeh@yahoo.com

اسلام استوایی
رمضان مالزیایی های مسلمان با جشن آمد و به روزه داری گذشت و با عید فطر و نماز و آتش بازی شبانه به خیر و سلامت رفت. نه کسی را به جرم روزه خواری گرفتند و نه دریا نا امن شد و شنا حرام. نه رستوران ها بسته بودند و نه حتی کاباره ها از رونق افتاد و نه آن طور که در ایران ما رسم است، قیمت سالاد الویه ی روزه خواران بالا رفت و نایاب شد. مسلمانان شهر را چراغانی کرده بودند. در این یک ماهه سعی کردند تا قدری از سود بکاهند. از رخت و لباس تا تره بار و گوشت و میوه کمی ارزان شد تا لااقل این برکت معنوی قدری به مادیات نیز برسد. شهرداری کوالامپور بنابر سنت هر ساله اجازه داد تا دستفروشان خیمه برپا کنند و چند خیابان را قُرق کنند و هر چه می خواهند بی مالیات و اجاره مغازه بیاورند و بفروشند. حتی شرکت کوکا کولا بطری ها را در بسته بندی جدید و با تبریک "رمضان الکریم" عرضه کرد و چند سِنتی ارزانتر

فانوسهای جشن رمضان در مراکز خرید روشن بود و ساعات غروب، ترافیکِ افطار. مالایی های مسلمان نیم ساعتی قبل از افطار در رستوران می نشستند و منتظر رفتن آفتاب. غروب و اذان که می شد دستها به دعا بالا می بردند و بعد چای و خرما و گشودن روزه. همان وقت ها و هنوز افطار نشده، میز کنار دست، دیگرانی هم نشسته بودند، چه مسلمانان ایرانی و چه مالایی های چینی و هندی که سفارش می دادند و می خوردند و می آشامیدند و روزه داران منتظر وقت اذان. با این حال، نگاه ها سنگین نمی شد و اسلام به خطر نمی افتاد

پنجاه سال از استقلال مالزی می گذرد و از دهه هشتاد میلادی کشور تک محصولی که تنها کا ئوچو تولید می کرد، پای در توسعه گذاشت و با دست توانای "ماهاتیر محمد" زنگِ فقر رفت و رنگِ ثروت و آرامش آمد و حالا صادرات مالزی از واردات بیشتر و این همه رونق اقتصادی و آسمانخراش و جهانگرد ثمره اش. توسعه و پیشرفت همچنان ادامه دارد و دیگران که آمدند عمارت نویی ساختند و قبلی ها را ویران نکردند

در همین روزهای رمضانی می شد تبلیغات شهری را دید که هم اشاره ای به جشن مسلمانان دارد و هم روز استقلال مالزی که مصادف شده با عید فطر. تصاویری از همه نخست وزیران پیشین و کارهایی که کرده اند

نه، مانند ما نیستند که از روسای جمهور پیشین یکی رسما ضد انقلاب خوانده شد و دو دیگر خائن و یک نخست وزیر هم زندانی است. دوران قبل از انقلاب که هیچ، همه چیز طاغوت بود و سیاهی

بازگردیم به جنگل های بارانی. اسلام
چهارصد سال پیش به مالزی رسید و دینِ از آب گذشته خاورمیانه که به لبخند و انصافِ تجار مسلمان تبلیغ می شد، آن کدورت و جنگ و خونریزی را هم به آب شسته بود. در تاریخ مالزی با اینکه هِندُوان قبل از اسلام آوردن بیشترینه مالایی ها اینجا بوده اند، جنگ بزرگ و کُشتار کِشداری گزارش نشده است. از همین است که امروز ادیان بودا و هندو و مسیحیت کنار اسلام و در این چهار دیواری سبز آرام نشسته اند. تصورش هم برای ماسخت است که اذان صبح بشنویم و بعد زنگ معبد هِندُوان را. نماز صبح مالایی ها خیلی وقت ها به عطر عودِ معبد معطر است

در کوالالامپور مسلمان نشین، معابد هم دوش مساجدند و مجسمه خدایان هندی ها و بودای چینی ها چشم در چشم مناره ها وصلیب کلیسا دارند، نه به جنگ که صلح. بهتر است به یاد نیاوریم که سلطان محمود اگر اینجا بود چه می کرد و چه می شد. بهتر است این را هم به یاد نیاوریم که در ایران، هنوز مجالِ مسجدی برای اهل سنت در تهران نیست

این اکثریت نبودن مسلمانان در جنگل های بارانی، گویا نعمتی بوده است. چهل درصد از جمعیت بیست میلیونی مالزی غیر مسلمانها هستند و حاصل اینکه تقویم مالزی از جشنی به جشنی می رود. دولت مالزی تمامی جشن ها و مراسم هندوان و بودایی ها و مسیحیان را به رسیمت شناخته است

شگفت اینکه آزادی مذاهب که رسما تبلیغ هم محسوب می شود، آن طور که علمای حوزه می گویند اسلام را بر باد نداده و مسلمانی محکم و استوار در میان مالایی ها ریشه دار است

زنان و دختران مالایی مسلمان، حجاب دارند و بد حجابی ندارند. چه لزومی هست، وقتی می توانند مقنعه را به کناری بگذارند تا فرق سر عقب بکشند. ساتن های رنگارنگ و سرتاسری بر تن بانوان محجبه مالایی، نشانه ای معنادار است از آزادی و انتخاب. گویا با همین حجاب، روابط دختران و پسران و دست در دست هم داشتن، ایرادی ندارد. شاید هم دین برای آدمهاست و نه آدمیان برای دین

واژه های اسلامی و از دست رفته ما ایرانی ها هنوز میان مسلمانان مالزی انبوهی از معنا دارد. راننده اگر که پول خرد ندارد همان کلمه بر باد رفته ما ایرانی ها را می گوید: حلال؟ یعنی باقی اش حلال است

از آن طرف اگر ما تسبیح به دست می چرخانیم، راننده تاکسی مسلمان فکر می کند که ذکر می گوییم. چه می داند ما به بازی تسبیحی بر دست داریم

مالایی های مسلمان هنوز خط قرمزهای مذهب را زیر پا نگذاشته اند، به شک های افسرده ما که نه در تفکر که ریشه در استبداد دینی دارد، مبتلا نیستند. همان سادگی دینداری را دارند. اسیر هزار فرقه اسلام هم نشده اند و عملگرایی دینی، خدا و پیامبر را محترم باقی گذاشته است. دینداری صادقانه که نیازهای روحی شان را می سازد و هویتی می دهد و زندگی خراب کن نیست و تا سیاست و بگیرو و ببند، امتدادی ندارد

البته هستند علاقمندان به بنیادگرایی دینی و مفتی های متعصب که بخواهند این بلایا را بر سر مردم بیاورند و مثلا اینجا به گونه ای محدود پلیس دینی هم کار و باری دارد و گاهی محتسب بازی می کند. دادگاههای شرعی هم براه است، اما نه در قانون اساسی مجوزی دارند و نه پارلمان روی خوشی نشان می دهد. مسلمانان مالزی خوب می دانند که آبگینه ی آرامش و رونق به سنگ این تعصبات خواهد شکست

با گذرنامه ایرانی دیگر آبرویی برای ما نمانده است و چند جایی بیشتر نیست که ایرانیان می توانند بروند و بمانند. بیش از صد هزار ایرانی در مالزی مقیم هستند و شمار گردشگران ایرانی که هر روزه به کوالالامپور می آیند تا دمی نفسی بگیرند و حسرتی از پیشرفت دیگران بخورند، رو به فزونی است

ایرانیان موجودات جالبی برای مالایی ها به حساب می آیند، مسلمان هستند و شباهتی به مسلمانان ندارند. شنیده ام که یک هموطن ایرانی ما از همان فرودگاه با چمدان و بار و بُنه یک ضرب به دیسکو رفته بود تا یک لحظه از شب را ازدست ندهد

مالایی ها چه می دانند که این حرص ایرانیان به شب و شراب و جستن جایی در پی زنان، نشانه عفونت معنویت است و مقصر حکومت ریاکاران که اخلاق را سوزانده و دین را خاکستر نشین کرده و گرنه، آیین تقوی ما نیز دانیم / اما چه حاصل از بخت گمراه

مالایی ها چه می دانند که زنان ایرانی که این چنین آرایش می کنند و در فتانگی، مانکن های اروپایی را از تک و تا می اندازند، گریختگان از بند اجبارِ سیاه حجاب و پامال شدگانِ هویت انسانی اند که حالا در این آفتابِ استوایی ساده دلانه می خواهند تا بدرخشند

مالایی های مسلمان ما رادرک نمی کنند. مرزها و اقیانوسها نمی گذارد دردها و رنجها همگانی شود. درد ایرانی اینجا زیر بارانِ تعجب و سئوال، ندیده می ماند

اسلام استوایی ربطی به بیماری دینی ما ندارد. ایرانیان زمینی برای آزادی نداشته اند و یکباره رسیده اند به جنگل های بارانی، نه ما می توانیم این اسلام استوایی را درک کنیم و نه آنها توانش را دارند تا شطحیات رفتاری ما را بسنجند. اما بعضی چیزها هست که به روحیه ایرانی تلنگری می زند، در اسلام استوایی همه مذاهب محترم هستند و می توان مسلمان بود و حاکم به دیگران آزاری نرساند و مسجد را کنار میخانه ای ساخت

درست کنار یک مجتمع اسلامی در منطقه مسلمان نشین اَمپنگِ کولالامپور یک بارِ چینی به مناسبت ماه رمضان فهرستی از غذاهای افطار را بر در ورودی زده است. توهینی به مسلمانان نیست. صاحبش تنها می خواست سهمی در جشن رمضان مسلمانان داشته باشد. شاید خیلی از ایرانی ها آشتی با مذهب را از همین میخانه شروع کنند

ایلیا کیست؟ شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 http://iliyaphoto.webphoto.ir

از استاد ایلیا میم رام الله بیش از چهار هزار صفحه متن مکتوب در زمینه روش‌های علوم باطنی و نظریه‌های بنیادی و کاربردی در دسترس می‌باشد....
www.oloomebateni.org
www.oloomebateni.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد