سلام- واقعا این موضوع بسیار اتفاق میافته. من خودم بارها در مورد عزیزانم به این نتیجه رسیدم که سکوت بهتر است از توضیح مسائل و البته بعضی وقت ها طرف مقابل از سکوت حس خوبی نمیگیره.
یاد این عبارت زیبا افتادم که: در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا، هر آنچه زیباست همیشه خوب نمیماند، امـا خوب، همیشه زیباست. اما جمله خیلی پرمعنی بود. مرسی
من دلم میخواهد خانهای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو...؛ هر کسی میخواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست... بر درش برگ گلی میکوبم روی آن با قلم سبز بهار مینویسم ای یار خانهی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر " خانه دوست کجاست ؟ " فریدون مشیری
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند
عشق طوفانی و متلاطم است دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد
عشق یک فریب بزرگ و قوی است دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
عشق در دریا غرق شدن است دوست داشتن در دریا شنا کردن
عشق بینایی را می گیرد دوست داشتن بینایی می دهد
عشق خشن است و شدید و ناپایدار دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
عشق همواره با شک آلوده است دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر
از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر
عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد
عشق تملک معشوق است دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند
در عشق رقیب منفور است، در دوست داشتن است که:”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست
خیلی زیبا بود. متشکرم . ضمنا تا خدا هست تنها نداریم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام- واقعا این موضوع بسیار اتفاق میافته. من خودم بارها در مورد عزیزانم به این نتیجه رسیدم که سکوت بهتر است از توضیح مسائل و البته بعضی وقت ها طرف مقابل از سکوت حس خوبی نمیگیره.
یاد این عبارت زیبا افتادم که: در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا، هر آنچه زیباست همیشه خوب نمیماند، امـا خوب، همیشه زیباست.
اما جمله خیلی پرمعنی بود. مرسی
آخرین جرعه ی جام
همه می پرسند :
چیست در زمزمه ی مبهم آب ؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ ؟
چیست در بازی آن ابر سپید ، روی این آبی آرام بلند ، که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال ؟
چیست در خلوت خاموش کبوترها ؟
چیست در کوشش بی حاصل موج ؟
چیست در خنده ی جام؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می نگری ؟
نه به ابر ،
نه به آب ،
نه به برگ ،
نه به این آبی آرام بلند ،
نه به این خلوت خاموش کبوترها ،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام ، من به این جمله نمی اندیشم !
من مناجات درختان را هنگام سحر ،
رقص عطر گل یخ را با باد ،
نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه ،
صحبت چلچله ها را با صبح ،
نبض پاینده ی هستی را در گندم زار ،
گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل ، همه را می شنوم ، می بینم !
من به این جمله نمی اندیشم ! ... به تو می اندیشم !
ای سراپا همه خوبی ، تک و تنها به تو می اندیشم !
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم !
تو بدان این را ، تنها تو بدان .
تو بیا ، تو بمان با من ، تنها تو بمان .
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب !
من فدای تو به جای همه گل ها ، تو بخند !
اینک این من که به پای تو در افتادم باز ، ریسمانی کن از آن موی دراز .
تو بگیر !
تو ببند !
تو بخواه !
پاسخ چلچله ها را تو بگو . قصه ی ابر هوا را تو بخوان !
تو بمان با من تنها تو بمان ! در دل ساغر هستی تو بجوش !
من ، همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است ، آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش !
متشکرم. خیلی زیبا بود. بازهم به من سر بزیند و نظر بدهید.
زمانی می رسد که تو دیگر قار نیستی بگویی: جبران می کنم!
متشکرم- خیلی پرمغز بود.
من دلم میخواهد
خانهای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
هر کسی میخواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست...
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم ای یار
خانهی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
" خانه دوست کجاست ؟ "
فریدون مشیری
اخیرا در روایتی بسیار زیبا از رسول گرامی خدا حضرت محمدبن عبد الله صلی الله علیه وآله وسلم خواندم :
"دربهشت خانه ای به نام خانه شادمانی وجود دارد و تنها کسی به این خانه وارد می شود که یتیمی را شادمان سازد." (کنزالعمال/ج2/ص14)
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند
عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن
عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد
عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر
از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر
عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد
عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند
در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست
خیلی زیبا بود. متشکرم . ضمنا تا خدا هست تنها نداریم.