و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

شب یلدا

یلدا یعنی یادمان باشدکه زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر باهم بودن را باید جشن گرفت و غنیمت شمرد.

پس این اندک دقایق زندگی را دریابیم.

نظرات 7 + ارسال نظر
امیر چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:10

چشم قربان

دوست چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:13

دستت اگر چه رنگ زمستان گرفته است
از داغهای روی دلم در نمی رود
شاید دچار تهمت یک خرق عادت است
بادکمه های پیرهنم ور نمی رود ( سیده زهرا بصارتی )

حسین چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:15

شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر

زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر

شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق

رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشق

شب یلدایتان پرستاره و پرخاطره باد

محمدرضاسرگلزایی پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 13:25

دست نگه دارید!
این کشتی دارد غرق می شود!


نمی دانم فیلم سینمایی«تایتانیک» را به خاطر دارید یا نه. در صحنه ای از این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ (ice berg) دچار صدمه ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می کردند و دقت می کردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ در حالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
***
نمی دانم کتاب«قلعه ی حیوانات» نوشته ی «جورج اورول» را خوانده اید یا نه. ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست. حیوانات دست به دستِ هم می شوند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون می کنند و خود مدیریت مزرعه را به دست می گیرند. اولین کار آن ها پس از پیروزی انقلاب شان تنظیم عهد نامه ای ست که طبق آن همه ی حیوانات با هم برابرند و هیچ کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند اما چیزی نمی گذرد که خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام آرام عهدنامه را تغییر می دهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه ای وضع می کند در این میان، اسبی در این مزرعه زندگی می کند به نام«باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی حیوانات است. حیوانات از او می خواهند کمک شان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما«باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد. شعار او این است:«من کار می کنم!» و احساس می کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد! گرچه«باکستر» می توانست از اتفاق وحشتناکی که در«قلعه ی حیوانات» رخ می داد جلوگیری کند چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از«تغییرات» باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
***
اولویت بندی(Priority setting) از مهم ترین مهارت های زندگی ست. شما هر چقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن در اولویت قرار ندارد. شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد. شما هر چقدر آرایشگر قابلی باشید. اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمی دانید.
«کارل مارکس» ، فیلسوف آلمانی، یکی از افسون های جامعه ی سرمایه داری را«تخصصی شدن» می داند. هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می کند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند! باهوش ترین و سختکوش ترین آدم ها گرفتار الگوی «باکستر» می شوند و مثال کلان اجتماعی را ازیاد می برند آیا در جامعه ای که رسانه های فراگیر به آلوده کردن روان مردم مشغولند و هر روز میلیون ها نفر را بیمار می کنند، من باید فقط در مطب روان پزشکی ام بنشینم و وقتم را با ویزیت یکی یکی بیماران پر کنم؟! آیا این تنها وظیفه ی من است؟

سارا پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 15:18

ساعتها را بگذارید بخوابند . بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست .

امیر پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 15:29

یه روز تو جنگل یه شیر و روباه وایستاده بودند و حرف می زدند که یه خرگوشه میاد به شیره میگه چطوری احمق بی خاصیت ؟
روباهه یه نگاه به شیره میکنه میگه چرا نمی ری بخوریش ؟ شیره میگه ولش کن بابا بچه س !

فرداش اینا باز داشتن حرف میزدند که خرگوشه باز میاد به شیره میگه چطوری عوضی بی خاصیت ؟
روباه باز به شیره نگاه میکنه و میگه تو سلطان جنگلی برو بخورش باز شیره میگه ولش کن بابا بچه س
تا اینکه فرداش خرگوش تا میادو به شیره میگه چطوری ....... روباهه دنبالش میکنه . خرگوشه میره تو یه سوراخ . روباهه تا میره ببینه کجاست کله ش گیر میکنه .
خرگوشه هم از اون طرف میادو ترتیب روباهه رو میده .
فرداش روباهه و شیره وایستاده بودن خرگوشه میاد میگه چطورین عوضیای بی خاصیت !!!
شیره به روباهه میگه چرا نمیری بخوریش ؟ روباهه میگه ولش کن بابا بچه س

وبگرد پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 15:26

مشکلات امروزت برای امروز کافیست، مشکلات فردا را به امروز اضافه مکن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد