دوست قدیمی
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 ساعت 22:28
من دلم میخواهد،خانه ای داشته باشم پردوست،کنج هر دیوارش،دوستهایم بنشینندآرام،گل بگویندوهمه گل شنوند،شرط وارد گشتن، شست وشوی دلهاست,شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست.بردرش برگ گلی میکوبم،روی آن برگ نویسم ای یار:خانه ی مااینجاست،تاکه سهراب نپرسدهرگز؛خانه ی دوست کجاست
رستگاری یعنی خوبی کردن برای خوبی . رستگاری یعنی درک ابدیت در یک شاخه گل سرخ . رستگاری یعنی نجات بچه گربه ای که در جوی آب در حال جان دادن است . رستگاری یعنی لبخند زدن در آینه . رستگاری یعنی گریستن برای برای گریستن کودکی گرسنه . رستگاری یعنی دریافتن خویشتن گمشده در ازدحام جامعه . رستگاری یعنی بخشیدن کسی که تحقیرتان کرده است . رستگاری یعنی ایستادن با اتوموبیل آخرین سیستم برای کارگری ژنده پوش . رستگاری یعنی دریافتن مظلومیت برگ زرد و خسته ی درخت افرا . رستگاری یعنی خراب نکردن لانه ی پرستوهای مهاجر . رستگاری یعنی بدانی که نمی دانی . یعنی به آغوش کشیدن درد . یعنی گندم بکاری برای گدای خیابانی . رستگاری یعنی به آغوش کشیدن مادر . یعنی سکوت کردن دربرابر هیاهوی پدر . رستگاری یعنی دراز کردن دستان تهی به سوی پروردگار . رستگاری یعنی هق هق یعنی لحظه ی شکست بغض یعنی پی بردن به هیچی خود به بی پناهی خود به فقر بی انتهای خود رستگاری یعنی نوازش گنجشک شکسته بال یعنی شنیدن صدای سکوت یعنی دیدن خوشه های طلایی گندم رستگاری یعنی به پایان رسیدن یعنی گذشت بی چشمداشت یعنی گرفتن دستان آن زن روسپی رستگاری یعنی به او بگویید دوستش دارم یعنی من برای توام و تو برای هرکه خواهی باش رستگاری یعنی درک نفس خنک صبحگاهی یعنی فهم شبنمی سرد بر چمن سبز رستگاری یعنی خدایا می دانم هستی یعنی خدایا می شناسمت رستگاری یعنی من به خویش آگاهم ...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
من دلم میخواهد،خانه ای داشته باشم پردوست،کنج هر دیوارش،دوستهایم بنشینندآرام،گل بگویندوهمه گل شنوند،شرط وارد گشتن، شست وشوی دلهاست,شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست.بردرش برگ گلی میکوبم،روی آن برگ نویسم ای یار:خانه ی مااینجاست،تاکه سهراب نپرسدهرگز؛خانه ی دوست کجاست
بهشت را به بها دهند نه به بهانه
رستگاری یعنی خوبی کردن برای خوبی .
رستگاری یعنی درک ابدیت در یک شاخه گل سرخ .
رستگاری یعنی نجات بچه گربه ای که در جوی آب در حال جان دادن است .
رستگاری یعنی لبخند زدن در آینه .
رستگاری یعنی گریستن برای برای گریستن کودکی گرسنه .
رستگاری یعنی دریافتن خویشتن گمشده در ازدحام جامعه .
رستگاری یعنی بخشیدن کسی که تحقیرتان کرده است .
رستگاری یعنی ایستادن با اتوموبیل آخرین سیستم برای کارگری ژنده پوش .
رستگاری یعنی دریافتن مظلومیت برگ زرد و خسته ی درخت افرا .
رستگاری یعنی خراب نکردن لانه ی پرستوهای مهاجر .
رستگاری یعنی بدانی که نمی دانی .
یعنی به آغوش کشیدن درد .
یعنی گندم بکاری برای گدای خیابانی .
رستگاری یعنی به آغوش کشیدن مادر .
یعنی سکوت کردن دربرابر هیاهوی پدر .
رستگاری یعنی دراز کردن دستان تهی به سوی پروردگار .
رستگاری یعنی هق هق
یعنی لحظه ی شکست بغض
یعنی پی بردن به هیچی خود
به بی پناهی خود
به فقر بی انتهای خود
رستگاری یعنی نوازش گنجشک شکسته بال
یعنی شنیدن صدای سکوت
یعنی دیدن خوشه های طلایی گندم
رستگاری یعنی به پایان رسیدن
یعنی گذشت بی چشمداشت
یعنی گرفتن دستان آن زن روسپی
رستگاری یعنی به او بگویید دوستش دارم
یعنی من برای توام و تو برای هرکه خواهی باش
رستگاری یعنی درک نفس خنک صبحگاهی
یعنی فهم شبنمی سرد بر چمن سبز
رستگاری یعنی خدایا می دانم هستی
یعنی خدایا می شناسمت
رستگاری یعنی من به خویش آگاهم ...