و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

به آیین دل

برای رسیدن، چه راهی بریدم
در آغاز رفتن، به پایان رسیدم
به آیین دل سرسپردم دمادم
که یک عمر بی‌وقفه در خون تپیدم

به هرکس که دل باختم، داغ دیدم
به‌ هرجا که گل کاشتم، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بدِ مردمان عین خوبی است
که من هرچه دیدم، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هرکس که گل گفتم و گل شنیدم

بهار ۱۳۷۴

امین‌پور، قیصر؛ گل‌ها همه آفتابگردانند؛

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:52

برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما نمی خواهم برخیزم
می خواهم اندکی بیاسایم فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام

تنهاترین تنها چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:30

هــی آدم دلــش میــخواهـد
کفــش هاش را دربیــاورد ،
یواشکی نوک پـــا , نوک پــا ...
...
از خودش دور شــود ،

دور دور دور ........

دوست چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:43

به نسیمی همه راه بهم می ریزد / کی ؟ دل سنگ تو را آه بهم می ریزد / سنگ در برکه می اندازم و می پندارم / با همین سنگ زدن ماه بهم می ریزد / عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است / گاه می ماند و ناگاه بهم می ریزد / هرچه را عقل به یک عمر به دست آورده است / دل به یک لحظه ی کوتاه بهم می ریزد / آه ، یک روز همین آه تو را می گیرد / گاه یک کوه به یک آه بهم می ریزد .

وبگرد دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:19

دقت کردین یکی از سخت ترین کارهای دنیا اینه کـه بخوای برای یکی دیگه
توضیح بدی دقیقاً چــه مــــــــرگـته؟؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد