و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

راز خوشبختی در زندگی مشترک !

روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.

سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه : بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم، اونجا برای اسب سواری هر دو، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود. سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زمین انداخت .همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم. وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم: چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت: این بار اولت بود.

نظرات 7 + ارسال نظر
اخگر سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:58 http://www.akhgar7.blogsky.com

به دیدارت بیایم باز هم؟

خوشحال میشوم

sisi سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:41

بدجنس

جانم ؟

تنها ترین تنها پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:10

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت !

کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی

نمی کنند وزندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند
...
هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و

متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند

به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند.

درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خودغافل

بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش

بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و

فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...

جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که

از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.

هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و

وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم

و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش

زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.

دوستدارتو : بابالنگ دراز

وبگرد پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:12

انتقاد هم مانند باران ، باید آنقدر نرم باشد، تا بدون خراب کردن ریشه های آن فرد موجب رشد او شود....

دوست پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:46

مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟ مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش) زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو! مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه لبخند می زنه زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست تلفن زنگ می زنه دوست زن پشت خطه ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن (مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره ) زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم! مرد داغون می شه "می خواست تنها باشه" ............................................................................... مرد از راه می رسه زن ناراحت و عبوسه مرد:چی شده؟ زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه) مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه دو قطره اشک می ریزه مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه. تلفن زنگ می زنه دوست مرد پشت خطه ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن (زن در دلش خدا خدا می کنه که مرد نره ) مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم! زن داغون می شه "نمی خواست تنها باشه" .............................................................................. و این داستان سال های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند...

sisi شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:22

با کامت دوست عزیز کاملاً موافقم

رها شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 http://www.raha90.blogsky.com

سلام
خوشحال شدیم که بعد این همه مدت یه زوج خوشبخت پیدا کردیم اونم نگو از ترس مردن خوشبخت بودن و هیچ اختلافی نداشتن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد