و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

شکرگذاری

راندا برن " می گه من افراد زیادی رو می شناسم که هیچ امیدی به معجزه  و تغییر در زندگیشون وجود نداشت. اونها با کلید شکرگزاری تونستند معجزات عجیبی را بیافرینند. سلامت دوباره ی کلیه ها، شفای قلب بیمار، بازگشت بینایی، از بین رفتن تومور، رشد استخوان و باز سازی مجدد بیمار، حتی درست شدن ارتباطاتی که کاملا" به پایان رسیده بود، تبدیل یک ازدواج نا موفق به یک ازدواج با عشق، متحول شدن روابط والدین با فرزندانشون، پولدار شدن افراد فقیر، سرازیر شدن وفور نعمت به زندگی افراد، و....... همه نمونه های مختلفی هستند از مواردی که راندا برن معتقده افراد اون رو با کلید شکر گزاری به دست آوردند!

والاس واتلز " بنیانگذار تفکر نوین ، گفته :" تو بدون شکرگزاری نمی توانی خیلی از قدرت استفاده بکنی، چون شکرگزاری است که تو را به قدرت متصل می کند!"

هر زمان که احساس شکرگزاری کنی، عشق نثار می کنی.وقتی شاکر باشی در هماهنگی دقیق با قانون جذب عمل می کنی.حضرت مسیح قبل از هر اعجازی از عبارت " خدایا شکرت " استفاده می کرد!

آلبرت اینشتین، دانشمند بزرگی که اکتشافاتش دید ما را به کائنات عوض کرده؛ یکی از بزرگترین دانشمندانی بوده که تا به حال زیسته.وقتی از او درباره ی پیشرفتهای تاریخی اش سوال شد، اینشتین فقط درباره ی تشکر کردن از دیگران حرف زد!یکی از باهوشترین نوابغ عصر، از هر آنچه دیگران به او اهدا کرده بودند، تشکر می کرد_ آنهم یکصد بار در روز! آیا اعجازی دارد که زندگی یک عالم از اسرار خود را برای اینشتین آشکار کرد؟! او مزد شکرگزاری روزانه اش را دریافت می کرد!

آلبرت اینشتین گفته است :

"هر روز صدها بار به خودم خاطر نشان می کنم که زندگی درونی و بیرونی ام به زحمات دیگران،چه مرده و چه زنده، وابسته بوده است.و من خودم هم باید تلاش کنم تا به همان اندازه ای که عشق دریافت کرده ام و هنوز هم دریافت می کنم، عشق نثار کنم!"

وقتی تو درباره ی تمام چیزهایی که داری، خدا را شکر کنی، هر قدر هم که جزئی باشند، میزان بیشتری از همان ها را به دست می آوری!اگر برای پولی که داری، هر قدر جزئی، خدا را شکر کنی، پول بیشتری گیرت می آید! اگر از بابت رابطه ای خدا را شکر کنی، حتی اگر آن رابطه آن قدرها هم عالی نباشد، رابطه ای بهتر گیرت می آید! وقتی برای شغلی که داری خدا را شکر کنی، حتی اگر شغل رویایی ات نباشد، فرصت شغلی بهتری به دست می آوری! چون شکرگزاری مهمترین تکثیر کننده ی زندگیست!

 "میستر اکهارت " نویسنده و عالم ، گفته : " اگر تنها دعای تو در کل زندگیت، شکر خدا باشد، همین کافیست! "

چطور شکر گزاری کنیم؟

شکر گزاری از دو کلمه ی ساده شروع می شه : " خدایا شکرت! "

اما اصل مهم اینه که تو قلبا" یعنی از صمیم قلب شکرگزار باشی .یعنی احساس آرامش و عشق ناشی از شکرگزاری را در قلبت احساس کنی! ( اهمیت ایجاد احساسات و قدرت عشق در اصول قدرت که یادتون هست؟) 

هر چه بیشتر خدا رو شکر کنی، بیشتر اون رو احساس می کنی و عشق بیشتری اهدا می کنی!

شاکر باش! شاکر بودن خرجی ندارد!اما از تمام ثروتهای دنیا با ارزش تر است! چون به تو احساس رضایت می دهد و رضایت یعنی خوشبختی!شاکر بودن تو را از نعمتهای دنیا غنی می کند چون هر آنچه که بابتش خدا را شکر کنی، تکثیر می شود! این وعده ی بر حق خداوند است!

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 22:21 http://zahra33.blogfa.com

سلام برادرم، مرسی از این کامنت زیبات. و همین جا خدا را به خاطر داشتن برادر گلی مثل شما سپاسگذارم

علی اسماعیل زاده یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 http://haftsine91.blogfa.com

روز اول
فرصتی شد ۳- ۴ روزه سری به شمال بزنیم چادر مسافرتی و یک مقدار خرت و پرت جمع کردیم و راهی سفر شدیم از قزوین به سمت رشت و از رشت به سمت انزلی . واقعا اتوبان قزوین - رشت معرکه بود عوارض ۱۸۰۰ تومانی هم نوش جانشون . از رشت به سمت انزلی وارد شدیم پارک ساحلی کنار دریا بود که می شد چادر زد ،ْچادر زدیم و وارد دریا شدیم پدر خانم که نیامد من و خانم و مادر خانمم بودیم حسابی در حال کیف بودیم که من احساس کردم بوی بدی می آید چیزی نگفتم تا ناهار را خوردیم به بچه ها گفتم اینجا که شنا می کردیم محل تخلیه فاضلاب شهر بوده است . همه چندشمان شد با هزار زحمت یک حمام عمومی پیدا کردیم و حسابی خودمان را شستیم . تابلوی شنا ممنوع زده بود اما ما اهمیت نداده بودیم .

از انزلی به سمت آستارا حرکت کردیم وارد ساحل آستارا شدیم چه ساحل قشنگی و چه دریای پرخروشی . دیگر خبری از بوی گند فاضلاب نبود داشتیم کنار ساحل رد می شدیم که به خانمهای گشت ارشاد برخورد کردیم که به مردم تذکر حجاب می دادند . بک موتور سوار هم هر چند دقیقه ساحل را دور می زد همش نگران بودم که نکند پای بچه های کوچک را که می دوند له کند یا برخورد کند . یک خورده جلوتر دومامور باتوم بدست ایستاده بودند از آنها پرسیدم خبری شده است ؟ نکند حکومت نظامی شده است؟ داخل دریا نیزیک موتور جت بود که در فاصله کمی از ساحل ویراژ می رفت و انقدر کم بود که احساس خطر می کردیم . گشتی در ساحل زدیم ونماندیم شب را در پارکی عمومی زیر چادر خوابیدیم تا فردا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد