شکوه علفزار -عشق ، دلشکستگی ، خودداری جنسی- splendor in the grass تعطیلات آخر هفته فرصتی شد فیلم الیاکازان بنام شکوه علفزار برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه و بازیگر زن "ناتالی وود "و محصول 1961 آمریکا را ببینم . شکوه علفزار داستان یک زوج را روایت میکند که دیوانه وار همدیگر را دوست دارند.
فیلم با سکانس نسبتا طولانیای از بوسۀ عشاق(پسر و دختر دبیرستانی) آغاز میشود . مادر که با ورود دخترش به خانه و فهمیدن شکل رابطهاش با پسر، نگران از احتمال حامله شدن او را دارد. در ادامه متوجه چنین حساسیتی در خانواده پسر نیز میشویم. دو خانواده در حالیکه از بسیاری از لحاظ بسیار روشنفکر و خوشرفتار هستند، اما از طرفی بسیار نگران نزدیکی جنسی آنها هستند و مدام به آنها اخطار میدهند.
در ادامه رابطه عاشقانه این زوج به مرحلهای می رسد که دیگر نمیتوانند خود را با بوسه ارضاء کنند و جز عشقبازی به چیزی راضی نمیشوند. هرچند این دو نفر به شدت یکدیگر را دوست دارند و لذا خوابیدن باهم را مصداق گناه یا عمل ناشایست نمیدانند، منتها خانواده آنها میخواهند به نوعی به آنها بفهمانند که اگر مرتکب به چنین کاری شوند، گناهکارند. این است که پسرک که دیگر نمیتواند خود را کنترل کند، سعی میکند تا پیدا کردن راهی برای این مشکل دختر را نبیند. از طرفی پدرش که مصداقهای خاص خود را برای زندگی موفق دارد اصرار میکند که پسر باید برای پیشرفت ادامه تحصیل دهد.
اینجاست که نیروی عشق آنها به جای اینکه با گذراندن یک شب ساده به نیرویی زیبا و قدرتمند تبدیل شود، منحرف شده و هر دو را به سمت هرزگی و دیوانگی میکشاند. دختر خودکشی میکند، خود را تسلیم مردان دیگر کرده و در آخر دیوانه میشود. پسر نیز با چالش روحی بزرگی مواجه شده و از ادامه تحصیل نیز بازمیماند.
دوره راهنمایی شاگرد اول کلاس و دوم مدرسه با معدل 60/19 بودم . اول دبیرستان که آمدم معدلم به17 رسید. تازه بالغ شده بودم و نیازهایی جدیدی در خودم کشف کردم دیپلم را با معدل 14 و تکماده پاس کردم . یکسال کنکور را باکتک درس خواندم دانشگاه رشته معدن قبول شدم در رشته ما تنها دوتا دختر بود . درسم خیلی طول کشید چند ترم مشروط شدم . عصرهاخودم رابا عکسهای مجلات خارجی کتابخانه سرگرم می کردم . نه ماهواره داشتیم نه ویدئو نه کامپیوتر . نه دوست دختر داشتم و نه به آن اعتقاد داشتم.اما کمبود جدیی را درون خود احساس می کردم.واقعا حوصله درس خواندن را نداشتم.
از آنموقع سالها می گذرد پسران و دخترانی را می شناسم که دوران تجردشان از 35 سال گذشته و هنوز کسی را برای خود پیدا نکرده اند. مسئولان هنوز راههای قدیم راتوصیه می کنند. ازدواج دائم با شرایط ساده. اما انگار این جامعه است که هر روز سختتر می شود .
بوقهایی که نشان از شهوت دارند و جامعه ایی که درهر پلانش گرسنگی جنسیش را عیان می کند . معصومیت های از دست رفته ، روح و روانهای آسیب دیده ، جوانیهای تباه شده ، شور و انرژیهای منحرف شده و زندگیهای سست ثمره عدم ارضای واقعی این غریزه است .غریزه ای که محرک و روشن کننده عواطف ، خلاقیتها و موهبتهای زیادی درون ماست .
سوال جدی جامعه ما این است : آیا حفظ بکارت به قیمت از دست رفتن شور جوانی و ورود به میانسالی مطلوب است ؟ آیا جوانی که35 سالگی ازدواج کند می تواند علاوه بر جسمش عطش روحیش و لذتهای از دست رفته را جبران کند؟ و سوال آخر آیا غریزه جنسی ، عطشی است که با فاصله اندک باید سیراب شود و یا می توان به مدت نامحدود به تعویق انداخت؟
آن فروغ درخشان که زمانی در برابر دیدگانم می درخشید اکنون برای همیشه از نظرم ناپدید شده است گرچه هیچ چیز شکوه علفزار و طراوت گل های بهاری را به ما باز نخواهد گرداند اما غمی نیست. باید قوی بود و به آنچه بر جای مانده امید بست.
قطعا بالاترین گناهان جهل و از آن بالاتر نخواستن به دانستن است این ما مردمیم که با جهل خود زمینه ساز سلطه ظلم را فراهم کردیم به امید افزایش روزافزون داناییمان
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چرچیل:
بزرگترین درس زندگی اینست که گاهی احمق ها درست می گویند.
شکوه علفزار -عشق ، دلشکستگی ، خودداری جنسی- splendor in the grass
تعطیلات آخر هفته فرصتی شد فیلم الیاکازان بنام شکوه علفزار برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه و بازیگر زن "ناتالی وود "و محصول 1961 آمریکا را ببینم . شکوه علفزار داستان یک زوج را روایت میکند که دیوانه وار همدیگر را دوست دارند.
فیلم با سکانس نسبتا طولانیای از بوسۀ عشاق(پسر و دختر دبیرستانی) آغاز میشود . مادر که با ورود دخترش به خانه و فهمیدن شکل رابطهاش با پسر، نگران از احتمال حامله شدن او را دارد. در ادامه متوجه چنین حساسیتی در خانواده پسر نیز میشویم. دو خانواده در حالیکه از بسیاری از لحاظ بسیار روشنفکر و خوشرفتار هستند، اما از طرفی بسیار نگران نزدیکی جنسی آنها هستند و مدام به آنها اخطار میدهند.
در ادامه رابطه عاشقانه این زوج به مرحلهای می رسد که دیگر نمیتوانند خود را با بوسه ارضاء کنند و جز عشقبازی به چیزی راضی نمیشوند. هرچند این دو نفر به شدت یکدیگر را دوست دارند و لذا خوابیدن باهم را مصداق گناه یا عمل ناشایست نمیدانند، منتها خانواده آنها میخواهند به نوعی به آنها بفهمانند که اگر مرتکب به چنین کاری شوند، گناهکارند. این است که پسرک که دیگر نمیتواند خود را کنترل کند، سعی میکند تا پیدا کردن راهی برای این مشکل دختر را نبیند. از طرفی پدرش که مصداقهای خاص خود را برای زندگی موفق دارد اصرار میکند که پسر باید برای پیشرفت ادامه تحصیل دهد.
اینجاست که نیروی عشق آنها به جای اینکه با گذراندن یک شب ساده به نیرویی زیبا و قدرتمند تبدیل شود، منحرف شده و هر دو را به سمت هرزگی و دیوانگی میکشاند. دختر خودکشی میکند، خود را تسلیم مردان دیگر کرده و در آخر دیوانه میشود. پسر نیز با چالش روحی بزرگی مواجه شده و از ادامه تحصیل نیز بازمیماند.
دوره راهنمایی شاگرد اول کلاس و دوم مدرسه با معدل 60/19 بودم . اول دبیرستان که آمدم معدلم به17 رسید. تازه بالغ شده بودم و نیازهایی جدیدی در خودم کشف کردم دیپلم را با معدل 14 و تکماده پاس کردم . یکسال کنکور را باکتک درس خواندم دانشگاه رشته معدن قبول شدم در رشته ما تنها دوتا دختر بود . درسم خیلی طول کشید چند ترم مشروط شدم . عصرهاخودم رابا عکسهای مجلات خارجی کتابخانه سرگرم می کردم . نه ماهواره داشتیم نه ویدئو نه کامپیوتر . نه دوست دختر داشتم و نه به آن اعتقاد داشتم.اما کمبود جدیی را درون خود احساس می کردم.واقعا حوصله درس خواندن را نداشتم.
از آنموقع سالها می گذرد پسران و دخترانی را می شناسم که دوران تجردشان از 35 سال گذشته و هنوز کسی را برای خود پیدا نکرده اند. مسئولان هنوز راههای قدیم راتوصیه می کنند. ازدواج دائم با شرایط ساده. اما انگار این جامعه است که هر روز سختتر می شود .
بوقهایی که نشان از شهوت دارند و جامعه ایی که درهر پلانش گرسنگی جنسیش را عیان می کند . معصومیت های از دست رفته ، روح و روانهای آسیب دیده ، جوانیهای تباه شده ، شور و انرژیهای منحرف شده و زندگیهای سست ثمره عدم ارضای واقعی این غریزه است .غریزه ای که محرک و روشن کننده عواطف ، خلاقیتها و موهبتهای زیادی درون ماست .
سوال جدی جامعه ما این است : آیا حفظ بکارت به قیمت از دست رفتن شور جوانی و ورود به میانسالی مطلوب است ؟ آیا جوانی که35 سالگی ازدواج کند می تواند علاوه بر جسمش عطش روحیش و لذتهای از دست رفته را جبران کند؟ و سوال آخر آیا غریزه جنسی ، عطشی است که با فاصله اندک باید سیراب شود و یا می توان به مدت نامحدود به تعویق انداخت؟
آن فروغ درخشان که زمانی در برابر دیدگانم می درخشید اکنون برای همیشه از نظرم ناپدید شده است گرچه هیچ چیز شکوه علفزار و طراوت گل های بهاری را به ما باز نخواهد گرداند اما غمی نیست. باید قوی بود و به آنچه بر جای مانده امید بست.
قطعا بالاترین گناهان جهل و از آن بالاتر نخواستن به دانستن است این ما مردمیم که با جهل خود زمینه ساز سلطه ظلم را فراهم کردیم به امید افزایش روزافزون داناییمان