جیمز استوارت خطاب به داماد تازه اش: می دونی اگر زنی را دوست داشته باشی ولی ازش خوشت نیاد شب می تونه سرد و طولانی بشه و تا طلوع آفتاب احساس تحقیر شدن بکند؟ داماد تازه: من از جنی "دخترتان" هم خوشم می آید و هم او را دوست دارم .
جیمز استوارت خطاب به دامادش: سم رسیذگی به زنها کار راحتی نیست، اونها چیزهایی ازت انتظار دارن که هیچ وقت درخواست نکردن، و وقتی به اون چیزها نمی رسن، ازت می پرسن چرا؟؟ و همینطور پیش می رن و آدم را بابت انجام ندادن کاری که اصلا نمی دونسته باید انجام بده تنبیه میکنن!
سم: مثلا چه کاری آقا؟
- خب جواب دادن به این سوال کار سختیه، آدم هیچوقت مطمئن نیست، از اون چیزهاست که مربوطه به ..
سم: به چی مربوطه آقا ؟
- به اینکه اون لحظه چه حس دارند.
- این رو از کجا میشه فهمید؟
- آدم هیچوقت نمیفهمه
فکر نمی کنم متوجه حرفاتون بشم آقا؟
جیمز استوارت: می دونم، خودمم هیچ وقت متوجه نشدم، هیچوقت متوجه نشدم. این یکی از همون چیزهاست وجود داره اما به چشم نمی بینی حالا فرض کنیم، یک روز جنی دخترم همینطوری زد زیر گریه، تو نمی دونی چرا داره گریه می کنه، پس می پرسی، حواست بهم هست ؟
- سم: بله آقا
- ازش می پرسی اما بهت نمیگه، اونوقت ازش می پرسی چی کار کردی که باعث شده بزنه زیر گریه، ولی بازم بهت نمیگه، اون موقع کم کم عصبانی میشی، ولی عصبانی نشو سم اول بهت نمیگه چرا داره گریه می کنه، چون خودش هم نمی دونه، زنها اینجوری اند سم. وقتی اونجوری میشه برو پیشش و چند دقیقه بغلش کن، چون وقتی زنها توی اون حالتند فقط به همین احتیاج دارند سم، متوجه میشی چی میگم سم، یه کم محبت
کاملاً موافقم
لایییییییییییک