و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

و اما بعد ...

این وبلاگ محیطی دوستانه و خودمانی جهت طرح برخی مسائلی است که مفید بنظر می رسد.

گلایه خداوند ( از پدر)

گلایه خداوند !
به عزت و جلال شکوهم 
و به بلندای تخت حاکمیتم 
آرزوی هر آرزومندی را که به دیگری رو کند،
به یاس می کشانم !
و در پیش مردم، لباس مذلت بر او می پوشانم

از قرب خویش دورش می کنم و از فضلم محرومش می گردانم !
آیا درسختی ها ،
جز به من امید دارد؟
در حالی که زدودن سختی ها به دست من است.
آیا به دیگری امید بسته ؟ و دانسته بر در غیر می کوبد ؟
درحالی که کلید درهای بسته در دست من می باشد !
در ارباب دنیا گشوده نیست و درگاه من برای کسی که مرا بخواند، همواره باز است.
کسی هست که در گرفتاری ها به من امید بسته باشد و من امیدش را بریده باشم ؟ !
من آرزوهای بندگانم را پیش خود نگاه داشته ام اما آنان به حفاظت من خشنود نیستند !
آسمان هایم پر از کسانیست که از تسبیح من ملول نمی گردند، و به آنان فرمان داده ام درها را میان من و بندگانم گشاده دارند ، اما آنان به سخن من اطمینان ندارند !
آیا نمی دانند ناگواریها هم مخلوق من هستند و پیشامدهای ناگوار را هیچ کس جز من نمی تواند از آنان برطرف کند ؟ مگراینکه به آنان اجازت دهم ؟
چرا بنده ام را رویگردان باید ببینم ؟
پیش از آنکه درخواستی داشته باشد ، عطایش کردم .چرا پس از اینکه عطایم را از او گرفتم ، درخواست نکرد بازپس دهم ؟
و از دیگران طلب کرد ؟
آی اینگونه دیده است ، من خدایی هستم که پیش از درخواستی آغاز به عطا می کنم ، اما اگر از من طلب شود، خواهده را اجابت نمی کنم ؟
آیا من بخیلم ، که بنده ام مرا بخیل می داند ؟
آیا جود و کرم از آن من نیست ؟
آیا عفو و رحمت ، در دستان من نمی باشد ؟
آیا من خاستگاه آرزو ها نیستم ؟
گسست جز از طریق من واقع می شود ؟
آیا بیم و نگرانی امیدواران را غیر من می تواند برطرف کند ؟
بدانید 
اگرساکنان آسمان ها و تمامی اهل زمینم آرزوهایی داشته باشند و من به هریک آنچه می خواهند بدهم از ملک و دارییم چیزی کم نشود ! حتی به قدر اندام یک مورچه !
چگونه ملکی نقصان پذیرد در حالیکه خدای چون من دارد ! که قیوم ونگاهدار آن هستم.
افسوس بر نا امیدان از رحمتم !
و افسوس بر کسی که مرا نافرمانی می کند و مراقب من نیست !

نظرات 1 + ارسال نظر
ali یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 16:33 http://haftsine91.blogfa.com

--------------------------------------------------------------------------------

لذتی غیر انسانی
اینروزها تماشای اعدام در ملاعام گویی به کارناوالی از شور و شادی تبدیل شده است . بعضی از درخت بالا می روند بعضیها پنجره ها را باز می کنند .بعضیها از ساعتها قبل انتظار می کشند که صحنه های جان دادن فردی را بهتر رویت کنند .موبایلها را درآورده و با وجد فراوان فیلمبرداری کرده -برای دوستان بلوتوث و در شبکه های اجتماعی بارگذاری کنند.


چه بر سر ملت آمده که اینقدر قسی القلب شده اند ؟ یاد سریال اسپارتاکوس (داستان خون و شن ) افتادم . این سریال که محصول ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ است ، داستان روم قدیم و بحث گلادیاتورهاست . در صحنه صحنه های این سریال جمع بزرگی از تماشاگران را در استادیوم آرنا می بینیم که صحنه های جنگ گلادیاتورها را از نزدیک تماشا می کنند و آنچنان از تکه تکه شدن بدن مبارزان به وجد می آیند که گویی در صحنه معاشقه اند.

در مترو بودم گشت ارشاد زنی را گرفته بود . زن روی زمین دراز کشیده و فحشهای رکیکی می داد .از زن و مرد و پیر و جوان حلقه ایستاده و بر و بر تماشامی کردند. آیا صحنه تحقیر زن در مترو جذاب و دیدنیست ؟آیا لذتهای طبیعی از بین رفته اند و دنبال سادیسم و مازوخیسم رفته ایم ؟

آیا در بطری خویها و خصلتهای شیطانی را باز کرده و اجازه می دهیم از صحنه های دعوا ، کشتار، فحش و ناسزا ، اعدام ، قطع دست و.. خود و خانواده هایمان با شوق و لذت بازدید کنند ؟ چه فرزندانی به جامعه تحویل می دهیم ؟ و چگونه خوی حیوانیت را درآنان نهادینه می کنیم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد